Chapter 2

86 18 15
                                    

با دستای گلی شده اش بطری مشروبش رو برداشت و روی شیشه اش رد انداخت. کارگاهش سرد شده بود ولی حوصله ی روشن کردن بخاری رو نداشت. اولین قلپ الکل از گلوش پایین رفت و یه نفر شیشه رو با ضرب از تو دستاش کشید. سرشو پایین برد و سعی کرد خفه نشه.

+چه مرگته عوضی؟
-اینقد این آشغالا رو نخور.
+به تو چه سهون

با حالت بانمکی غرغر کرد و دوباره توجهشو به مجسمه اش داد. مجسمه ی یه قلب بود که یه خنجر توش فرو رفته و دورش زنجیر کشیده شده بود.

-هنوز داری اینو میسازی؟
+خیلی ریزه کاری داره. اون پروفسور احمق گفته تا اخر این ماه میخوادش، بدنم داره از خستگی له میشه.

-کی؟ پارک پیرو میگی؟
+خود سگش
-حالا جلوش موس موس میکنیا، دورو.
+پس مثل تو با همه چپ بیوفتم؟
-من که راحتم
+آره، بقیه رو ناراحت میکنی
-به درک

+اون‌ چی بود بهم دادی دیروز؟
-چیه‌ مگه؟

جونگین دست از کندن خط باریک روی مجسمه کشید. اخماش تو هم فرو رفته بود: چیه؟! واقعا سهون؟

-مارک درستش کرده بود! مرغوب ترین چیزی بود که تاحالا مصرف کردی احمق. حالا شاکی ای؟
+ و بعدم باهام خوابیدی آره؟
-مگه چی شده حالا؟
+چی شدههه؟ من تو حال خودم‌ نبودم. تو حالیت نیس نباید با کسی که دوس پسر داره بخوابی؟

-دوس پسر ؟ جدیده؟
+کیونگسو دیگه..احمق..جدید چیه؟
سهون چند ثانیه مکث کرد: ولی..اون که..

انگار یه جریان برق از بدن جونگین عبور کرد. میدونست یه چیز دردناک میخواد بیاد. از اون لبا چیز دردناکی قرار بود بیرون بیاد. نه.

+جرعت نکن بگیش
سهون با نگرانی نزدیک شد: جونگین
+ساکت شو

دستشو مشت کرد. بطری الکلو برداشت و تا ته سر کشید.
یک ثانیه. دو ثانیه. جونگین پنیک کرده بود.
-جونگ، کیونگسو ...اون..

سه ثانیه. کاش سهون فقط ساکت‌ میشد.
-واقعا منظورت این نیس که..

چهار.
مشت محکمش تو فک سهون فرود اومد و باعث شد پسر به صندلی پشتش بخوره. صدای کشیده شدن صندلی تو سر جونگین اکو شد.

سهون رو زمین نشسته بود و خون از بینیش میریخت.

چرا زده بودش؟ جونگین نمیخواست به یاد بیاره. یه چیز دردناک ته ذهنش بود و جونگین میخواست پسش بزنه. جلوی سهون نشست و شروع کرد به شمردن.

+یک. دو . سه . چهار. پنج. شش...
افکار به پس ذهنش عقب نشینی میکردن. آروم آروم ته نشین‌ میشدن.
+بیست و پنج.
دستاش میلرزید.

-جونگین
داد زد: سی و هفت..سی و هشت..

سهون بغلش کرد: شششش..جونگین...آروم...آروم... باشه..دیگه کاریت ندارم. دیگه هیچ وقت کاریت ندارم. متاسفم. دیگه بهت دست نمیزنم. آروم باش.

Illusive DreamWhere stories live. Discover now