با دستای گلی شده اش بطری مشروبش رو برداشت و روی شیشه اش رد انداخت. کارگاهش سرد شده بود ولی حوصله ی روشن کردن بخاری رو نداشت. اولین قلپ الکل از گلوش پایین رفت و یه نفر شیشه رو با ضرب از تو دستاش کشید. سرشو پایین برد و سعی کرد خفه نشه.
+چه مرگته عوضی؟
-اینقد این آشغالا رو نخور.
+به تو چه سهونبا حالت بانمکی غرغر کرد و دوباره توجهشو به مجسمه اش داد. مجسمه ی یه قلب بود که یه خنجر توش فرو رفته و دورش زنجیر کشیده شده بود.
-هنوز داری اینو میسازی؟
+خیلی ریزه کاری داره. اون پروفسور احمق گفته تا اخر این ماه میخوادش، بدنم داره از خستگی له میشه.-کی؟ پارک پیرو میگی؟
+خود سگش
-حالا جلوش موس موس میکنیا، دورو.
+پس مثل تو با همه چپ بیوفتم؟
-من که راحتم
+آره، بقیه رو ناراحت میکنی
-به درک+اون چی بود بهم دادی دیروز؟
-چیه مگه؟جونگین دست از کندن خط باریک روی مجسمه کشید. اخماش تو هم فرو رفته بود: چیه؟! واقعا سهون؟
-مارک درستش کرده بود! مرغوب ترین چیزی بود که تاحالا مصرف کردی احمق. حالا شاکی ای؟
+ و بعدم باهام خوابیدی آره؟
-مگه چی شده حالا؟
+چی شدههه؟ من تو حال خودم نبودم. تو حالیت نیس نباید با کسی که دوس پسر داره بخوابی؟-دوس پسر ؟ جدیده؟
+کیونگسو دیگه..احمق..جدید چیه؟
سهون چند ثانیه مکث کرد: ولی..اون که..انگار یه جریان برق از بدن جونگین عبور کرد. میدونست یه چیز دردناک میخواد بیاد. از اون لبا چیز دردناکی قرار بود بیرون بیاد. نه.
+جرعت نکن بگیش
سهون با نگرانی نزدیک شد: جونگین
+ساکت شودستشو مشت کرد. بطری الکلو برداشت و تا ته سر کشید.
یک ثانیه. دو ثانیه. جونگین پنیک کرده بود.
-جونگ، کیونگسو ...اون..سه ثانیه. کاش سهون فقط ساکت میشد.
-واقعا منظورت این نیس که..چهار.
مشت محکمش تو فک سهون فرود اومد و باعث شد پسر به صندلی پشتش بخوره. صدای کشیده شدن صندلی تو سر جونگین اکو شد.سهون رو زمین نشسته بود و خون از بینیش میریخت.
چرا زده بودش؟ جونگین نمیخواست به یاد بیاره. یه چیز دردناک ته ذهنش بود و جونگین میخواست پسش بزنه. جلوی سهون نشست و شروع کرد به شمردن.
+یک. دو . سه . چهار. پنج. شش...
افکار به پس ذهنش عقب نشینی میکردن. آروم آروم ته نشین میشدن.
+بیست و پنج.
دستاش میلرزید.-جونگین
داد زد: سی و هفت..سی و هشت..سهون بغلش کرد: شششش..جونگین...آروم...آروم... باشه..دیگه کاریت ندارم. دیگه هیچ وقت کاریت ندارم. متاسفم. دیگه بهت دست نمیزنم. آروم باش.
YOU ARE READING
Illusive Dream
Fanfictionقرص ها جونگین از واقعیت به توهمی میکشوندن که با تک تک نفساش بهش نیاز داشت. توهمی که توش کیونگسو دستاشو میگرفت، بهش لبخند میزد و میبوسیدش. کاپل اصلی: کایسو کاپل فرعی: سکای ژانر: انگست، عاشقانه کامل شده.