قسمت دوم

435 36 11
                                    

⚠️ورژن هوپگی (هوسوک تاپ) همین مولتی‌شات تو چنل تلگرامم آپ می‌شه، اگر تمایل به خوندن اون ورژن دارید می‌تونید تو تلگرام دنبالش کنید.
https://t.me/thelastburninghill

این داستان با کاپل sope جلو میره. (یونگی تاپ)
.
.
.
‌.

- از اولم قرار نبود حسی به وجود بیاد.
- و این تقصیر کیه؟

.
.
Mismatch!
Part 2:

.
.
.

هوسوک سرش رو به شیشه‌ی بخار گرفته‌ی سالن غذا خوری چسبونده بود و به هوای بارونی و دلگیر بیرون از پنجره نگاه می‌کرد.

«اینجایی؟ فکر کردم رفتی.»

هوسوک اعتنایی به صدای سونگهون نکرد و بدون اینکه حتی پلک بزنه، به دنبال کردن قطره‌های غمگین بارون که روی شیشه سر می‌خوردن ادامه داد.

سونگهون به ظرف غذای دست نخورده‌ی هوسوک نگاهی انداخت و با حرص نوچی کرد:
«باز چی شده؟ بهم نگو که هنوز بخاطر قضیه‌ی هفته‌ی قبل تو برقی.»

اما وقتی هوسوک نگاهش نکرد بیشتر عصبانی شد و غر زد:
«نکنه از دست منم ناراحتی؟»

آه کوتاهی کشید و بدون اینکه سرش رو بچرخونه جواب داد:
«برو سونگ. حوصله‌ت رو ندارم.»

اما از صدای دلخراش کشیده شدن پایه‌های فلزی صندلی روی سرامیک سالن فهمید که پسر نرفته.

از گوشه‌ی چشم سونگهون رو دید که روبه‌روش نشست و دوباره گفت:
«ببین منکه گفتم واقعا متاسفم. منم تعجب کردم که گفتی اونجا چه اتفاقی افتاد و منظورشون چی بود. فقط شنیده بودم دو سال پیش یکی از بچه‌ها قبل از فارغ التحصیل شدنش تونست اونجا استخدام بشه و فکر کردم تو از اون خیلی بهتری برای همین شاید تو هم بتونی همچین فرصتی داشته باشی. فقط یه پیشنهاد بود.»

هوسوک هیسی کشید تا ساکتش کنه و پلک‌هاش رو بست:
«درموردش حرف نزن. حالمو بد می‌کنه.»

لب‌های سونگهون با حالت قهر جلو اومد. می‌دونست که هدف هوسوک فقط این بود که تو این کار موفق بشه.

واقعا هم پسر با استعداد و زرنگی بود، در واقع یجورایی تو رشته‌ی مهندسی نابغه به حساب می‌اومد اما انگار رفتن به اون دفتر مهندسی لعنتی، غرورش رو داغون کرده بود.

اولش که شنید چه اتفاقی براش افتاده خندید چون فکر می‌کرد مهم نیست اما با گذشت یک هفته، هوسوک روز به روز بی‌انگیزه‌‌تر می‌شد.

MisMatch! 🔞 (hopegi/sope)Where stories live. Discover now