از خواب تو برخاستم و مرگم به صلاح است/
بنگر که ز بهرش، شب و روزم چه سیاه استشاید که بیاید به مزارم و بخواند/
آن مصرع شعری که گفت، عشق سراب استدر حسرت دیدار تو تن باخت طراوت/
هرچند که در ظلمت شب عطر تنت،هم پناه استپیچید در شهر و رسیده است به گوشم/
آن نغمه که گويند همه کس، عشق گناه استاما ز همه گفته مردم چه حاصل؟/
کافر شدم و گناه عشقش چو صواب استهوکا~
YOU ARE READING
دلنوشته هام
Poetryاین بوک شاید زیاد براتون جالبت نباشه ولی میخوام هر چند روز یکبار بسته به حالم دلنوشته هایی رو توی این بوک قرار بدم پارت های کوتاهی ان که شاید اون لحظه حس و حال دل شما هم باشه! بوراهه