+ آنژیو دستش رو زد و خواست از اتاق خارج بشه که
_ چرا نمیزاری بمیرم ؟
+ به سمت صاحب صدا برگشت و : درد نداری ؟
_ جواب منو بده
+ پوز خندی زد و : من اسراری به زنده موندت نداشتم .. برادرت اسرار کرد
_ چی بهش گفتی؟
+ بیماریتو .. میدونستی خودت اره؟
_ بیماری ارثی درمان نداره آقای دکتر، پس بهتره نه وقت خودتو بگیری نه من
+ جدا ؟ از کی مهندس ها هم پزشکی میدونن؟
_ حالم از همتون بهم میخوره همتون یه مشت خودخواهید
+ سعی کرد آروم بمونه و فریادی سر پسر نکشه : استراحت کن.
به سمت درب کشویی بخش رفت و به محض باز شدن در دوباره صدای پسر رو شنید
_ تو رو خدا بزار برم
+ همونطور که پشتش به جین بود کلافه پلک هاشو و روی هم گذاشت و دوباره برگشت : بری که چی بشه؟
_ نمیخوام موقع مرگم تو بیمارستان باشم
+ * صداش کمی بالا رفت و : کی گفته قراره بمیری؟
_ خودتم میدونی که میمیرم و..
صدای دستگاه حاکی از نامنظم شدن ضربان قلبش بود و با دردی که توی سینش پیچید دیگه نتونست حرفی بزنه
+ * اکسیژن کنار تخت اش رو باز کرد و ماسک رو روی دهان پسر گذاشت : نفس عمیق بکش ...
دقایقی رو با چهره نگرانش کنار تخت جین ایستاد و : بهترشد؟
_ فقط پلک هاشو به نشونه تایید روی هم گذاشت
+ من اینجام تا درد نکشی ، تا زنده بمونی ... پس الکی زور بیخود نزن که هم خودتو بیشتر از این اذیت کنی ، هم منو کلافه کنی
بدون هیچ حرفی جین به چشمانش خیره شد و بعد از رفتن تهیونگ همچنان با نگاهش دنبالش کرد
نامجون : میتونم برم ببینمش ؟
+ نه
نامجون : چرا .. چیزی شده؟
+ وایییی ... من چقدر به خانواده شما باید جواب پس بدمم
همین الان داشت چرت و پرت میگفت که باز حالش داشت بد میشد ، بری باز شروع میکنهنامجون که خشم دکتر مقابلش رو دید دیگه حرفی نزند و دوباره سر جای قبلیش روی صندلی نشست
× میخوای چیکار کنی ؟
+ سرش رو از روی میز برداشت و : نمیدونم کوک ، یه راهی باید براش پیدا کنم
× منم کمکت میکنم
+ گفتی اولین عمل چه ساعتیه؟!
× دو ساعت دیگه
KAMU SEDANG MEMBACA
Q.R.S [Taejin]
Cerita Pendek_ میخوام خودت این سینه رو باز کنی و قلب عاشق توش رو ببینی ... چون هنوزم به خاطر دلیل زندگیش داره میتپه ، اینو مطمئنم .♥️