part 2

233 55 19
                                    

+ آنژیو دستش رو زد و خواست از اتاق خارج بشه که

_ چرا نمیزاری بمیرم ؟

+ به سمت صاحب صدا برگشت و‌ : درد نداری ؟

_ جواب منو بده

+ پوز خندی زد و : من اسراری به زنده موندت نداشتم .. برادرت اسرار کرد

_ چی بهش گفتی؟

+ بیماریتو .. میدونستی خودت اره؟

_ بیماری ارثی درمان نداره آقای دکتر، پس بهتره نه وقت خودتو بگیری نه من

+ جدا ؟ از کی مهندس ها هم پزشکی میدونن؟

_ حالم از همتون بهم میخوره همتون یه مشت خودخواهید

+ سعی کرد آروم بمونه و فریادی سر پسر نکشه : استراحت کن.

به سمت درب کشویی بخش رفت و به محض باز شدن در دوباره صدای پسر رو شنید

_ تو رو خدا بزار برم

+ همونطور که پشتش به جین بود کلافه پلک هاشو و روی هم گذاشت و دوباره برگشت : بری که چی بشه؟

_ نمیخوام موقع مرگم تو بیمارستان باشم

+ * صداش کمی بالا رفت و : کی گفته قراره بمیری؟

_ خودتم میدونی که میمیرم و..

صدای دستگاه حاکی از نامنظم شدن ضربان قلبش بود و با دردی که توی سینش پیچید دیگه نتونست حرفی بزنه

+ * اکسیژن کنار تخت اش رو باز کرد و ماسک رو روی دهان پسر گذاشت : نفس عمیق بکش ...

دقایقی رو با چهره نگرانش کنار تخت جین ایستاد و : بهترشد؟

_ فقط پلک هاشو به نشونه تایید روی هم گذاشت

+ من اینجام تا درد نکشی ، تا زنده بمونی ... پس الکی زور بیخود نزن که هم خودتو بیشتر از این اذیت کنی ، هم منو کلافه کنی

بدون هیچ حرفی جین به چشمانش خیره شد و بعد از رفتن تهیونگ همچنان با نگاهش دنبالش کرد

نامجون : میتونم برم ببینمش ؟

+ نه

نامجون : چرا .. چیزی شده؟

+ وایییی ... من چقدر به خانواده شما باید جواب پس بدمم
همین الان داشت چرت و پرت میگفت که باز حالش داشت بد میشد ، بری باز شروع میکنه

نامجون که خشم دکتر مقابلش رو دید دیگه حرفی نزند و دوباره سر جای قبلیش روی صندلی نشست

× میخوای چیکار کنی ؟

+ سرش رو از روی میز برداشت و : نمیدونم کوک ، یه راهی باید براش پیدا کنم

× منم کمکت میکنم

+ گفتی اولین عمل چه ساعتیه؟!

× دو ساعت دیگه

Q.R.S [Taejin]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang