دو هفته ای گذشته بود و تهیونگ فقط وقتی جین خواب بود برای معاینه اش میرفت و طی ایت مدت کوک با مشورت تهیونگ دکتر جین شده بود ، بعد از برگزار شدن سومین کمیسیون ، به اجبار بقیه دکتر ها مجبور شد دوباره کنارش بمونه و بعد از این خودش به حالش رسیدگی کنه .
تصمیم جدید تهیونگ فقط و فقط به عنوان یک پزشک بود دقیقا مثل قبل ، و دیگه قرار نبود هیچ احساسی یا حرفی رو از گذشته دنبال خودش بیاره ، فهمیدن دوست داشته نشدن و دو طرفه نبودن احساس قلبی اش برای تهیونگ بس بود تا کناره بکشه و احساسش رو سرکوب کنه
فردای روز کمیسیون تصمیم بر این شد چندین آزمایش و عکس و اکو جدید برای دکتر های فوق تخصص خاورمیانه فرستاده بشه . بعد از انجام کار های لازم تهیونگ برای اولین بار بعد از دو هفته با قدم های محکم و قلبی خالی از هر گونه احساسی وارد اتاق شد_ جین به محض دیدن دوباره تهیونگ ، هم خودش و هم قلب بی قرارش با دیدن دکتر کیم شوکه شدن .
+ حالتون بهتره ؟
_ همین سه کلمه براش کافی بود تا بفهمه تهیونگ همون دکتر خشک و سرد روز های اول تبدیل شده ، دیگه برقی تو چشماش دیده نمیشد یا مثل این مدت که جین رو میدید و بی اختیار لبخند میزد نبود و حالا با چهره سردی همرنگ قلبش مقابل اش ایستاده بود و بعد از دو هفته خودش دوباره داشت علائم تازه پسر رو چک میکرد
_ بهترم
+ فعلا همه چیز نرماله ، کاری داشتین پرستار رو صدا بزنید
گفت و بدون اینکه حتی بخواد دوباره به چهره دلربا و زیبای جین نگاه کنه از اتاق خارج شد.× کوک خواست وارد اتاق بشه که با تهیونگ رخ به رخ شد : اا پس بلاخره خودت رفتی برا معاینه اش ؟
+ تخته شاسی فلزی که به دستش داشت و به کوک داد و : براش دارو های هر دفعه ایش رو زدم ، اگه دیدی چیزی لازم بود بهم بگو بعدش بزن ... به یه سری دارو ها ممکنه آلرژی داشته باشه
× لبخندش از جدیت تهیونگ محو شد و : باشه
+ راستی !
× هوم ؟
+ آخر این هفته پرفسور مین میاد سئول .. میخوام برم ببینمش اگه خواستی بگو باهم بریم
× باشه .
+ فعلا
سوکجین
دکتر ،از اینکه باعث زخم روی قلب بزرگت شدم معذرت میخوام .
ولی بدون منم اندازه تو عاشقم ... اندازه تو نه ! خیلی بیشتر از تو . دقیقا از اونسالی که تو دانشگاه دیدمت ، همون موقع بود که قلب خسته و بی جونم ، فقط یک نفر رو با خودش همراهی میکرد ، تو .. اره تو تهیونگ
من سال هاست عاشقتم ، ولی نمیزارم بهم وابسته بشی ... نمیزارم عاشقم بمونی ، من موندگار نیستم عشقم ... تو عشقت پاکه دقیقا مثل چشمای خوشگلت که الان حتی نزاشتی تصویر بی روح خودمو رو تو اون چشم های قشنگت ببینم و ازم دریغشون کردی، تهیونگا ! قلب شکسته و بی احساس الانت قابل تحسینه . چون تو تونستی سرکوب اش کنی ، اما من وقتی متوجه این قلب مریضم شدم فقط ازت دوری کردم . حتی الان ، الان که هر روزم رو دارم با عطر وجودت میگذرونم .. ولی نمیتونم بهت بگم تا چه اندازه عاشقتم و تا چه اندازه به بودنت کنارم نیاز دارم .. نمیتونم بگم ، هیچوقت تا وقتی که در آینده ای که خیلی ام دور نیست خودم باعشقم به تو تبدیل به خاکستر بشم و این قلب مریض برای همیشه رهام کنه.

KAMU SEDANG MEMBACA
Q.R.S [Taejin]
Cerita Pendek_ میخوام خودت این سینه رو باز کنی و قلب عاشق توش رو ببینی ... چون هنوزم به خاطر دلیل زندگیش داره میتپه ، اینو مطمئنم .♥️