د.ا.د کیتی
پوففف راحت شدم ! پسره کنه!(دلتم بخوادددددد) ولم نمیکنه! (الان گرفتت؟؟) بهش رو میدادی میخواست درخواست ازدواج بده!پوفففف خیلی خستم. بهتره یه سری برم کلاب :)سریع سوار ماشین شدمو بسمت خونه حرکت کردم.رفتم طبقه بالا توی اتاقم.خوب اول بزار یه زنگ به ادری بزنم. دینگگگگ....دینگ......
_بله؟؟
_سلام ادری !میای امشب بریم بیرون؟!
_اره منم خوبم :/
_اخخخ حالا میای؟
_اره میام اتفقا توی استار کلاب پارتی هست !
_ساعت 7 حاضرم بیا دنبالم!
زود گوشی رو قطع کردم چون حال نداشتم برم دنبالش!توی کمدم یه نگاه انداختم!همه ی لباسام فانتزی بود!بعد از یه ربع ریخت و پاش یه لباس دکلته ی مشکی پیدا کردمو پوشیدم .دو دقیقه مونده بود . رفتم پایین سوار ماشن شدمو حرکت کردیم.وقتی رسیدیم جلوی کلاب مثل همیشه پر از طرفدار و خبرنگار بود!از ماشیم پیاده شدمو از خبرنگارا رد شدم و به چند تا طرفدارم امضاع دادمو عکس گرفتم ..بعد وارد شدم.مثل همیشه پر از دختر پسرای مست و در حال رقص .توی جمعیت دنبال ادری گشتم که دیدم با یه پسره داره میرقصه!چقد زود پیشرفت میکنه این ادری!بحرحال گزاشتم حال کنه!رفتم سمت پیشخون و یه تکیلا گرفتم . دیدم ادری پسره رو ول کرده و داره میاد سمته من :/ اییی خاک تو اون سرت اونو بچسب :|
براش دست تکون دادموو خواستم برم پیشش که واییییی......لباسمممننم...اون پیشخدمت احمق مشروب رو روی لباسم ریخت!
_عوضی حواست کجاست؟
ادری گفت و
بعد برگشت سمت من و گفت :_کیت خوبی؟؟
_اره اره خوبم میرم دست شویی
_کمک؟
_نه مرسی
یه نگاه تاسف بار بهوپیشخدمته انداختمو رفتم. داشتم توی راهروها دنباله دست شویی میگشتم که یه دفه یکی از پشت دهنمو گرفتتتت......
یه نفر از پشت دهنمو گرفت..هر چقد ورجه وورجه کردم تا ولم کنه ولم نکرد ...سعی کردم جیغ بزنم ولی نمیشد... من باید فرار کنم ولی زیر دستای محکم اون مرد عوضی گیر کردم..._هشششش هشششش اروم باش عزیزم ...میخوایم یکم خوش بگزرونیم !
میشد بوی گند الکل رو از نفساش حس کرد . اون عوضی به گردنم نزدیک تر شد ._اوممم به نظر بدن خوبی داریییی..!
میخواستم بهش بگم خفه شو ولی نمیشد . اون عوضی شروع کرد به بوسیدن گردنم و هی جلو تر میومد . طوری که نفساش به لبام میخورد .
نباید اینجوری میشد ... نباید....گریم گرفته بود...من فقط میخواستم یکمی شاد باشم ! اخه چرا خدایا !_ بهتره بقیه کارمونو توی یکی از این اتاقا انجام بدیمم ن ظرت چیهه؟؟
نظرم اینه که به فاکت بدم عوضی ! ( به فاک بده اگه میتونی ) منو هل میداد ولی من مقاومت میکردم ._ببین خوشگله ..هر چی کمتر مقاومت کنی کمتر درد میکشی فهمیدی ؟
توی چشمام نگاه میکرد . گریم شدت گرفت . چیکار کنم؟؟؟ به هل دادنم به سمت اتاق ادامه داد.. دعا دعا میکردم یکی متوجه بشه و نجاتم بده . درست وقتی که داشت درو میبست ...... داشت در اتاقو میبست که یه صدای نا اشنا اومد که میگفت:
_ هوی مرتیکه عوضیی !چیکار داری میکنی ولش کن!
اون مرد مست عوضی یه نگاه به اون کرد و یه نیشخند به من زد.و رو به من گفت :
_نگران نباش عزیزم ! درستش میکنم!
صدای قدمای اون یکی مرده که داشت میومد بزدیکتر رو میشنیدم .
_هی ولش کن وگرنه بد میبینی!
_هی اروم باش میتونیم بین هم تقسیمش کنیم. نظرت چیه؟
_تو چطور جرعت میککنییی...،؟؟
چشام تار شده بود . از بس گریه کرده بودم خوب نمی دیدم .فقط فهمیدم که یه مشت نثارش کرد .و مرده رو فراری داد . چشمام تا تر میشد ... اخرین صحنه ای که دیدم این بود که مرده بهم گفت خوبم یا نه و بعد تاریکی...،
چطور بود؟ :) به نظرتون بعدش چی مشه؟؟ ^^
اقا نظر بدین خیلی ارزش داره بوخودا :)))
Love ya to the moon and back ~~
YOU ARE READING
she is incredible
Fanfictionفکر نمیکردم عاشق کسی بشم که همیشه باهاش لج میکردم...الان بیشتر میشناسمش ....اون فوق العادست...