همه فکر میکنن بدترین نوع بیدار شدن از خواب با ریختن آب روشون باشه دروغ چرا تائو هم همین فکر رو داشت تا قبل اینکه با خوردن گچ تو دماغش از خواب نازنینش بیدار شه و الان به جای دماغ یه بادمجون قرمز داشته باشه
+وای( صدای خنده) تائو شبیه دلقک ها شدییی
_یاااا ییشینگ
بله این فرد هیونگ عزیز دل من ییشینگ هیونگ هر چند که الان دلم میخواد خفش کنممممم
بزارین بگم چرا من الان انقدر عصبیم
فلش بک به کلاس ریاضی:
آقای چوی : بچه ها ساکت بشین وقت حضور و غیاب
× لی هارا
. حاضر
× کیم گویون
. حاضر
× جانگ ییشینگ
. حاضر
× هوانگ زی تائو
× هوانگ زی تائو ؟؟؟
از دید ییشینگ :
سعی میکردم تا اسمش نرسیده تائو رو بیدار کنم اما مگه بیدار میشههه
ای خدا چرا انقدر خوابش سنگینه آخهه
هوف
تائو ( تکون دادن بازوش)
تائوووو ( کشیدن موهاش )
× هوانگ زی تائو ؟؟؟؟
تائو بخدا بیدار نشی جفتمون بدبختیم
× هوانگ زی تائوووو؟؟؟؟
بیبی تروخدا بیدار شوو
داشتم سعی میکردم قبل فهمیدن آقای چوی تائو رو بیدار کنم که با پرتاب شدن گچ و بلند شدن صدای خنده بچه ها فهمیدم بله کار از کار گذشته
× جانگ ییشینگ و هوانگ زی تائو
بیروننن
+اما استاد...
× بیروننننن تا سه جلسه هم حق اومدن سر کلاس منو نداریننن
+ و _ چشم استادو اینجوری شد که آقای چوی منو تائو رو رسما شوت کرد بیرون و الان تائو با یه دماغ ورم کرده قرمز که شبیه دلقک ها کردتش داره غر میزنه
خندیدن*
+ وای تائو شبیه دلقک ها شدی
خندیدن زیاد*_ یا هیونگگگ بهم نخنددد خوبه دماغ خودتم ورم کنه من بهت بخندم؟
+ آخه نمیشه کیوت بودی الان کیوت تر-
آخخخ پدصگگگ برا چی گاز گرفتییی
_ تا تو باشی بهم نخندی
( تائو دماغ بچه رو گاز گرفت )
+ یا من هیونگتممم بعدشم مثل اینکه هوس گاز کردی ها؟؟
بالا دادن آستین و دویدن دنبال تائویی که فرار کرده *سوم شخص :
تائو و لی داشتن دور حیاط پر از برف مدرسه میدویدن و میخندین و بهم برف پرتاب میکردن اما حواسشون به چشم های پشت پنجره که نگاه میکردن نبود
شایدم بود اما نمیخواستن به روی خودشون بیارن و با هم بودنشون براشون مهمتر از چند تا نگاه بود
ESTÁS LEYENDO
infected with love
Fanficتائو و ییشینگ دانش آموز های سال آخر راهنمایی که باهم دوستن ؟ شایدم یه چیزی بیشتر از دوست اما قراره تا همیشه با هم بمونن؟ یه داستان راجب دو تا آدم عادی با زندگی عادیشون که قراره هم شمارو بخندونه و هم باعث گریه اتون بشه اگه دنبال یه فیک روزمره که اس...