بعد از اینکه اهنگ رو تموم کردن شروع کردن به دست زدن و به خودشون افتخار کردن .
مین یانگ از روی کاناپه بلند شد و جلو اومد : گروه فوق العاده ای هستین ، حرف ندارین ...
مینهو ابرویی بالا انداخت و جه سوک سینشو ستبر کرد و با غرور ابرویی بالا انداخت .
اما مین یانگ بی توجه به اونا با لبخند ادامه داد : فقط خوانندتون کمه .
+ اههههه ، باز شروع شد...
مینهو کش دار اینو گفت و مین یانگ با غرور نگاهش رو از مینهو گرفت و رو به جیمین لب زد : هواسا کجاست ؟
جیمین سریع سرش رو بالا اورد و نگاهش رو به چشمان مین یانگ داد و بعد از کمی مکث با صدای ارومی لب زد : همه چیز تموم شد .
مین یانگ چشمی چرخوند و مینهو با تاسف رو به جیمین لب زد : بازم پسر ؟
جیمین سری تکون داد و نگاهش رو به رو به رو داد که مین یانگ رو به مینهو لب زد : اههه ، دخالت نکن .
_ کاش دایی تیهونگ هم اومده بود
جه سوک بی توجه به حرف های اونا با لحنه بچه گونش این حرف رو زد .
چرخی دور خودش زد و ژستی گرفت و ادامه داد : همگی باهم گروه آلفا های راک رو درست میکردیم .
مینهو دماغشو از این حرف جه سوک جمع کرد و با لبخند بهش نگاه کرد .
جه سوک ژستش رو پایین اورد و با لحن مظلومی لب زد : زنگ بزنیم بیاد ؟
جیمین با این حرف جه سوک رو به مینهو لب زد : راستیا ، تهیونگ کجاست ؟
مینهو رو به جه سوک لب زد : مَرده باباش ، دایی تهیونگت داره به مهمونای ژاپنیش می رسه . برای همین نمی تونه بیاد .
جیمین با لحن شیطونی رو به مین یانگ لب زد : بنا بر این .... مین یانگییییی ^^ ... نظرت چیه خواننده گروه آلفای های راک بشی ؟
مین یانگ شکه لب زد : من ؟؟؟؟
_ بعلهههه ^^
+ جیمینا من ؟
مین یانگ بازم با تعجب پرسید که اینبار جه سوک با لحن مظلومی لب زد : مامان جونممممم لطفا ناز نکن .
_ اره یبار خودت گفته بودی قشنگ می خونی ! یادمه .
جیمین سریع بعد از حرف جه سوک اینو گفت و مین یانگ با بخیالی که سعی داشت خجالتش رو پشتش پنهون کنه لب زد : نه بابا من ...
خواست ادامه بده اما مینهو سریع حرفش رو قطع کرد : راست میگه مینی ، زود باش بجنب ...
مینهو با ذوق اینو گفت و مین یانگ که دلش نیومد ذوق تو صدای آلفاش رو از بین ببره و کورش کنه ؛ با این حرفش سریع قبول کرد : خیله خب ، باشه قبوله .
YOU ARE READING
MOON | VK
Action" جونگکوک پسر دانشجویی که برای اینکه هزینه های دانشگاه و خرج زندگیش رو بده به آشپزی مشغوله ، یک روز با پیشنهادی روبه روی میشه که به اون نمی تونه نه بگه و به عنوان آشپز مخصوص وارد خونه تهیونگ میشه که یک مرد ثروتمند و حساس که به شدت از امگاها متنفره...
