بعد از اینکه جه سوک کولوچه ها رو خورد داروش رو با کمک جونگ کوک خورد و کمی بعد بخاطر خواب آور بودن اون دارو ها به خواب رفت .
جونگ کوک بعد از ا گذاشتن بوسه ای دیگر به روی موهاش با برداشتن کیف کولیش و خداحافظی از خانم پارک ، بدون اینکه به تهیونگ نگاهی بیاندازه خداحافظی مودبانه ای کرد و بعد از تعظیم کردن برای تهیونگ از اتاق خارج شد .
تهیونگ می خواست بخاطر کمکی که به جه سوک کرد تشکر کنه اما غرورش این اجازه رو بهش نداد ..!
و لحظه ای بعد جونگ کوک دیگه توی اتاق نبود ..!
نامجون سریع به دنبالش رفت و با صدا زدنش اونو متوجه خودش کرد .
_ کوکی ؟
با برگشتن جونگ کوک به سمتش وقتی بهش رسید ادامه داد :
_ بخاطر کارایی که برای جه سوک کردی خیلی ازت ممنونم .
جونگ کوک لبخند غمگینی زد و به آرومی لب زد :
+ خواهش میکنم .امیدوارم کمی هم که شده تونسته باشم مفید باشم .
نامجون تکخندی از این مهربونی بیش از حد اندازه جونگ کوک زد و دستش رو به عنوان هیونگ به روی شونه اش گذاشت و کمی فشرد و در آخر لب زد :
_ مفید بودی ،خیلیم زیاد ..! توی این روزا فقط تو تونستی بخندونیش .
فقط این تو بودی که تونستی آرومش کنی . و از همه مهم تر این تو بودی که باعث شدی اون بتونه گریه کنه .
جونگ کوک لبخند بی جونی زد :
+ خیلی دوسش دارم نامجون هیونگ .
نامجون سری از روی متوجه ام تکون داد که جونگ کوک ادامه داد :
+ راستی جیمین کجاست ؟ نتونستم ببینمش !
_ جیمین نیست . راستش خیلی حالش بده ولی به روس خودش نمیاره … تا فرصت گیر میاره میره خونه .
نمیتونه اینجا بمونه . انگار بیمارستان داره رو سرش خراب میشه ..!
+ متوجه ام هیونگ . اگه کاری از دستم بر میاد لطفا …
_ ممنون . خیلی ازت ممنونم کوک . لبخند دیگه ای بهش زد و دستش رو از روی شونش برداشت و جونگ کوک بعد از خدافظی به سمت آسانسور رفت .
***
روی کاناپه دراز کشیده بود و به ناکجاباد زُل زده بود .
انقدر ذهنش داغون بود که هیچ جوره خوابش نمی برد .
خیلی دوست داشت بخوابه و وقتی بیدار میشه متوجه بشه که همه این ها یه خواب احمقانه و بچگانه بوده باشه ..!
امل هیچ جوره خوابش نمی برد تا که وقتی بلند بشه همه اینا تموم شده باشه …!
بلند شد و به حالت نشسته به روس کاناپه نشست و از حالت درازکش بیرون اومد .
YOU ARE READING
MOON | VK
Action" جونگکوک پسر دانشجویی که برای اینکه هزینه های دانشگاه و خرج زندگیش رو بده به آشپزی مشغوله ، یک روز با پیشنهادی روبه روی میشه که به اون نمی تونه نه بگه و به عنوان آشپز مخصوص وارد خونه تهیونگ میشه که یک مرد ثروتمند و حساس که به شدت از امگاها متنفره...