جین تعظیم کوتاهی کرد رو به روی نامجون نشست بعد از چند دقیقه خدمتکارا شام رو براشون سرو کردن
جین مشغول تیکه کردن استیکش بود یه تیکه کوچیک ازش خورد یکم از شرابش مزه کرد
نامجون که کرم درونش فعال شده بود یکم از شرابش خورد و پاشو اروم برد بالا بین پاهای جین کشید
جین شوکه تکون ارومی خورد چشماش درشت شد نگاه نامجون کرد با صورت ریلکس نامجون مواجه شد که با ارامش شرابشو میخورد
جین تکون ریزی خورد که نامجون پاشو برداره ولی نامجون پاشو بیشتر بین پاهای جین کشید و با کفشش عضو جین فشار داد
لرز خفیفی به پاهای جین افتاد یکم اب خورد نفس عمیقی کشید بدنش گر گرفته بود
بعد از شام همه تو سالن جمع شده بودن پدرا گرم صحبت درمورد شرکت و مادرا درمورد خریداشون و وسایل
جین بلند شد رفت بالا تو اتاقش نامجون نگاه ریزی انداخت بلند شد سریع رفت بالا اروم در اتاق جینو باز کرد رفت داخل با غر زدنای جین مواجه شد اروم ایستاد گوش میداد«اهه لعنتی نیم ساعت داشتم این کوفتیو اتو میکردم اخرشم کثیف شد »
جین لباساشو دراورد گذاشت تو سبد لباسا که با حلقه شدن دستی دور کمرش شوکه تو جاش پرید
«هیی تو چطوری اومدی؟»
«یا نکن الان یکی میاد یذره گرمم شده بود»نامجون زبونشو رو رگ گردن جین کشید بوسه ارومی گذاشت روش
«نامجون بسه.ه لعنت بهت»
نامجون اروم برگشت درو قفل کرد کتشو دراورد کراواتشم شل کرد
«تازه داره شروع میشه بیب»
جین خواست حرفی بزنه که با صدای در به خودش اومد
« جین ؟ نامجون پیشته؟»
جین با شنیدن صدای پدرش نفس عمیقی کشید لباساشو دوباره پوشید و نامجونم لباسشو پوشید
«ب.بله پدر اینجاست داشتیم درمورد یه چیزی صحبت میکردیم»
جین درو باز کرد و حرفشو زد
«خب خوبه خواستم بگم که اقای کیم با نامجون کار داشت برای همین
« اوه ممنونم خبر دادید الان میرم»
نامجون کتشو صاف کرد قبل رفتن نگاهی به راهرو انداخت پدر جینو دید که رفت پایین
برگشت تو اتاق بوسه ای رو لبای جین گذاشت
« بعدا میبینمت بیب»
بعد از یه مدت جین پایین نشسته بود تو گوشیش میگشت با دیدن یه ایمیل از سمت بم بم اخمی کرد و بازش کرد
«مسابقات خیابونی؟ حالا چرا برای من فرستاده؟»
جین صفحه چت خودشو بم بم باز کرد پیام داد
«این برای چیه بم بم؟»
با انلاین شدن و ایز تایپنگ شدن بم بم تکیه داد از شرابش کمی مزه کرد
«بنظرم فرصت خوبیه بیشتر شناخته بشی الان نیست برای زمستونه پس هنوز سه چهار ماه دیگه مونده »
«باشه پس فعلا اسممو بنویس یه وقت ممکنه کنسل کنم »
«خوبه پس ثبت نام نهایی همون زمستونه پس کلی وقت داریم»
جین با یه تشکر از صفحه چت اومد بیرون گوشیشو گذاشت جیبش بلند شد رفت تو حیاط که صدای اروم نامجون که انگار داشت با یکی حرف میزد رو شنید پشت در ایستاد و گوش داد
«باشه عزیزم من یکم دیگه میام خونه برات خوراکی های خوشمزه میخرم مراقب مامانی باش حتما اذیت نکنیا بابایی یکم کار داره بعد میاد»
«مامان من میرم جایی کاری برام پیش اومده سریع برمیگردم»«اوه عزیزم لطفا اگه میتونی سر راهت جیسو رو برسون»
«ب.باشه »
«هی جین ،پسرم حالت خوبه؟ اشفته ای رنگتم پریده خوبی؟»
جین سریع سرشو تکون داد
«بله مادر خوبم نگران نباشید»
«من حاضرم بازم ببخشید سوکجین شی مزاحمتون میشم»
«بله جیسو شی خوبم »
«اخه عرق کردید و نفساتون نامنظمه برای همین میگم اگه حالتون خوب نیست تا بریم بیمارستان؟»
«نه نه چیز مهمی نیست یکم فکرم درگیره خودتونو نگران نکنید »
بعد از سبز شدن چراغ راهنمایی جین خیابون اولو پیچید و دم در خونه جیسو نگه داشت
«شبتون بخیر جیسو شی مراقب خودتون باشید»
«همچنین لطفا احتیاط کنید تو رانندگی دیر وقت هست »
«بله حواسم هست »
«ممنون بابت رسوندنم شب خوبی بود شب بخیر»
«شب شما هم بخیر »
جین بعد از بسته شدن در راه افتاد حالا میتونست تو خلوت خودش بغض لعنتی رو ازاد کنه بعد از زدن راهنما کنار خیابون ایستاد سرشو رو دستاش که روی فرمون بود گذاشت و بلند گریه کرد
«اخه.ه چرا ؟ چرا من ؟ چرا از کسی که بهش اعتماد کردم باید ضربه بخورم از کسی که خودش میخواست منو نجات بده »
عصبی و ناراحت دستشو رو فرمون کوبوند
«چرا هان؟ من چه گناهی کردم که باید اینطور بشم؟»
هق هق امون حرف زدن به جینو نمیداد از داشبورد شیشه مشروب جیبیشو دراورد کامل سر کشید
« میخوای دست به سرم کنی بازیم بدی؟ منم بازی میکنم ! ببینیم کی بازیگر بهتریه کیم نامجون! بچرخ تا بچرخیم!»
« جوری بازیت میدم که خودت بیوفتی دنبالم و التماسم کنی ولی اونوقت دیگه خیلی دیره!»جین دنده رو عوض کرد و دستشو گذاشت لب پنجره ماشین
جین پوزخندی به حرفایی که تو ذهنش مرور میشد زد ، فیلتر سیگار رو انداخت زمین و با کفشای ورنی رسمیش اونو خاموش و له کرد«میبینی؟ تو امشب روح و روان منو اینطور له کردی و سوزوندی ! منتظر باش که من بدتر از این سرت میارم جوری که دعا کنی کاش روح و روانتو میسوزوندم!»
های گایز امیدوارم خوشتون بیاد منتظر نظرای قشنگتون هستم❤️❤️❤️
Moony🌜✨
YOU ARE READING
Crazy Driver
Fanfictionکیم سوکجین و کیم نامجون راننده های معروف فرمول یک که همیشه با دعوا و بحث هاشون تیتر اول خبر بودن بعد چند سال قراره در مسابقات جهانی فرمول یک شرکت کنن و از الان اسمشون سر زبون هوادارا و بقیه مردم بود. «میبینم که خودتو دپباره نشون دادی کیم نامجون ، ب...