~معرفی شخصیتها~
کیم سوکجین
۲۳ ساله، دانشجو هنر
چون رشته هنر رو انتخاب کرده حمایت خانواده رو از دست داده پس شدیداً نیاز مالی داره برای خرج و مخارج دانشگاهش
جئون جونگکوک
۳۱ ساله، بوکسور حرفهای
و پسرش جئون جونگوو ۴ ساله~~~~~~~~~~♡~~~~~~~~~~
«جیمیناااا...یه چک بکن ببین خرابها روزانه چقدر پول در میارن.»
جیمین با چشمهای گرد شده از حالت دراز کش به نشسته تغییر حالت داد و به هم اتاقیش که به محض وارد شدنش همچین حرفی زده بود خیره شد و با تعجب پرسید.
«تنهایی بهت فشار آورده؟ قیمت جنده برای چی میخوای؟»
سوکجین هدفونش رو از دور گردنش در آورد و همونطور که روی میز پرتش میکرد، خودش رو هم روی صندلی پرت کرد و با همون پوزیشنی که روی صندلی ولو شده بود و واهاش رو دراز کرده بود، به سقف خیره شد و جواب داد.
«میخوام ببینم درامدشون چقدره، اگه خوبه برم بزنم توی این کار.»
جیمین وقتی لحن خسته و جدی دوستش رو شنید لبهاش رو به دندون گرفت تا خندهاش رو کنترل کنه، لبه تخت نشست و سوالی که از قبل جوابش رو میدونست رو پرسید.
«امروز هم نتونستی کار پیدا کنی؟»
جین که انگار داغ دلش تازه شده بود، یکهو از جا پرید و پاهاش رو روی صندلی، توی شکمش جمع کرد و بعد از بغل گرفتشون نالید.
YOU ARE READING
Vanilla Cream|°|خامه وانیلی
Fanfiction༊*·˚𝑭𝒊𝒄𝒕𝒊𝒐𝒏 𝑵𝒂𝒎𝒆: Vanilla Cream ✧ اسم فیکشن: خامه وانیلی ✧.* سوکجین اون پسر دانشجو سر زنده و شیطونی بود که پول نیاز داشت و رابطه خوبی با بچهها داشت ✧.* و جونگکوک اون پدر تنهایی بود که حرفهاش باعث شده بود برای پسرک شیطونش دنبال پرستار...