Part 9: Don't be Scared

160 24 21
                                    

توی ویدیو بالا می‌تونین آکیتا یا همون پامپکین خودمون رو مشاهده کنین.

***

وقتی که مینگیو و مامان‌بزرگش در حال خوردن شام هستن، ونوو سر می‌رسه. برای همین طبیعیه که مادربزرگش دست پسر شوکه شده رو بگیره و با خودش به پذیرایی بیاره تا اونو به زور روی زمین کنار مینگیو بنشونه.

ونوو مثل همیشه‌اش معذبه. نگاه سریعی به مینگیو میندازه قبل از اینکه کمی فاصله بین خودش و اون بندازه. چون عملا مامان‌بزرگ مینگیو اون دوتا رو از پهلو بهم چسبونده بود. مینگیو تلاش خودش رو می‌کنه که عنان از کف نده. چیزی واسه ترسیدن وجود نداره. اون فقط داره با هیونگش، با دوستش، شام می‌خوره. همه‌اش همین.

مدیونید فکر کنید که اصلا به این توجه کرده باشه که ونوو چه قدر بوی خوبی میده، انگاری که دوش گرفته. چه ادکلنش باشه و چه شامپو بدنش، در هر صورت بوی تازگی و مردانگی میده؛ یه بوی شیرین که اون رو یاد هلو میندازه. جوراب‌های ونوو هم بوی هلو نمی‌دادن؟ باید بعدا ازش بپرسه. یا شاید هم نپرسه چون احتمالا کاملا شبیه به یه آدم منحرف به نظر می‌رسه.

شکر خدای بزرگ و جهان‌آفرین، مادربزرگش تموم سکوت‌های زشت و معذب‌کننده رو با داستان‌هاش پر می‌کنه؛ از آخرین باری که پیش مشاور سلامتی‌اش رفته، میگه و اینکه چه قدر خوب لوبیاسبزهاش توی باغچه‌ رشد کردن.

مینگیو نمی‌تونه جلوی لبخندش رو یا حس خوبی که از برخورد ونوو با مامان‌بزرگش می‌گیره رو بگیره؛ انگاری که ونوو کاملا به یه آدم دیگه تبدیل میشه. صداش گرم و مهربون میشه، لبخند شیرین و مودبانه‌اش وقتی که به مادربزرگ مینگیو گوش میده. تموم واکنش‌ها و رفتارهاش اون قدر محترمانه است که قشنگ براش جا میفته که چرا کل روستا این قدر عاشق این پسرن.

بعد از ناپدید شدن تموم غذاهایی که روی میز بوده، هردوشون توی جمع کردن و شستن ظرف‌ها به مادربزرگ مینگیو کمک می‌کنن. مینگیو متوجه میشه که مادربزرگش دوباره داره درد داره. پس مجبورش می‌کنه بره دراز بکشه.

ونوو ظرف‌ها رو آب می‌کشه و مینگیو اونا رو توی ظرفشویی می‌ذاره. تقریبا تموم این کارها رو در سکوت انجام میدن و اوضاع از این بیشتر نمی‌تونه معذب کننده بشه. نه، حرفم رو پس می‌گیرم. می‌تونه بشه و میشه.

دوباره بیرون داره بارون میاد، این یعنی این که امشب خوابیدن روی ننو یه گزینه نیست ولی مینگیو این قدر دلش واسه یه ذره خواب لک زده و می‌دونه این یه کمی بدجنسیه که از ونوو این طوری سواستفاده کنه ولی توی هر چیزی یه حکمتیه. چون ونوو فکر می‌کنه دلیل اینکه مینگیو دوست داره با اون وقت بگذرونه اینه که بهش کمک می‌کنه که بخوابه.

مینگیو پیشنهاد میده که با هم فیلم ببینن و ونوو شونه‌ای بالا میندازه و میگه که اول و آخرش که مینگیو قراره بخوابه و مینگیو حتی انکار هم نمی‌کنه. پس یه فیلم روی آیتیونز اجاره می‌کنه و لپ‌تاپش رو روی تخت‌خواب بین‌شون می‌ذاره. میشه گفت که ونوو تقریبا لبه تخت میشینه جوری که به نظر میاد هر لحظه الان پخش زمین میشه.

Catch the Stars_ Persian translation (Minwon/Meanie)Where stories live. Discover now