- لطفا متفرق بشید، اجازه بدید پلیس به کارش برسه.از ماشین پیاده شد و به سمت نوار زردی که دور صحنه قتل کشیده شده بود به راه افتاد. یک نفر در حال عکس گرفتن از جسد بود و دیگری در حال تعیین دلیل مرگ.
- آهای دونگ سو، مراقب باش پات رو کجا میذاری.
دوربین رو محکمتر در دست گرفت. خطاب به یونگی که این حرف رو زده بود گفت:
- از نظر تو همه جای این صحنه پر از مدرکه، پس من چجوری عکس بگیرم؟ بفرما کارآگاهم اومد.
جونگکوک عینک آفتابیاش رو از چشم برداشت و در دو قدمی جسد ایستاد. سر تا پای مقتول رو از نظر گذروند و پرسید:
- چخبر یونگی؟
یونگی کمی سر مقتول رو به راست هدایت کرد و گفت:
- روی گردنش یه بریدگی نسبتا عمیق هست، کنار زخمش هم نمیدونم چرا اما اکلیل وجود داره.
از جا بلند شد و به شیشه شکسته طبقه هشتم برج اشاره کرد و ادامه داد:
- از اونجا پرت شده پایین، اما بر اساس این زخم معلومه که از قبل به قتل رسیده و بعدا پرتش کردن پایین.
جونگکوک روی دو زانو نشست و چشمهاش رو زیر کرد. دستکشی از داخل وسایل یونگی برداشت و پوشید. آروم و با احتیاط دستی به پوست صورتش کشید. تقریبا به کبودی میزد و این براش عجیب بود.
- ازش نمونه خون بگیرید، ببین چیزی قاطی خونش بوده یا نه.
یونگی سری تکون داد و به سمت مخالف رفت. جونگکوک یه بار دیگه همه چیز رو از نظر گذروند، نگاهش روی دست مشت شده مرد باقیموند. ابروهای در هم رفتهاش نشون از تمرکزش بود. مشت مقتول رو باز کرد و با دیدن دکمهای مشکی رنگ با نقش ستارهای طلایی، تای ابروش رو بالا انداخت.
- خوبه، برام مدرک آوردی. ممنونم.
از جا بلند شد و به سمت یونگی قدم برداشت. نگاه عمیقتری به دکمه درون دستش انداخت. میخواست جزییاتش رو تو ذهنش حک کند. دکمه رو به دست یونگی سپرد و همراه با دو مامور پلیس وارد ساختمان شد. نگاهش رو دور تا دور ساختمون چرخوند و گفت:
- ورود و خروج تا پایان بازجویی ممنوعه. حواست رو جمع کن.
- بله کارآگاه.
سری برای مامور کنارش تکون داد و وارد آسانسور شد. باید از تمام اعضای این ساختمون بازجویی میشد. تصویر دکمه مقابل چشمهاش نقش بست، مطمئن بود متعلق به قاتله...
- هیچ خبرنگاری حق ورود نداره فهمیدی؟ تمام اعتبارم زیر سوال میره.
با باز شدن آسانسور، صدای فریاد مردی به گوشش رسید. با قدمی بلند از اتاقک آسانسور خارج شد. مردی با کت و شلوار مشکی و موهایی فر، عصبی قدم رو میرفت. جونگکوک نشانش رو بیرون کشید و به سمت مرد گرفت و گفت:

ESTÁS LEYENDO
covered in blood | S1 (Vkook)
Fanfic«کامل شده» درست زمانی که همه چیز خوب به نظر میرسید، کارآگاه جئون جوان برای بررسی قتلهای زنجیرهای، وارد شرکت بزرگی میشه تا با کمک رئیس اون شرکت بتونه اون قاتل رو دستگیر کنه... اما آیا کاراگاه داستان ما موفق به این کار میشه؟ همه چیز به دنبال کردن س...