False Paradise. p1

152 21 14
                                    

بسته‌ی کوچیک پودر سفید رنگ رو جلوی پای پسری که از درد به خودش می‌پیچید و هر چند دقیقه به بازوهاش چنگ می‌زد، انداخت.

بدن پسر خیس از عرق شده بود و هذیون گفتن‌های زیر لبش نشون از تب بالای بدنش می‌داد.

مرد لگدی تو شکم پسر زد و با لذت به صدای ناله‌ی دردناکش گوش داد.

- تن لشتو جمع کن و تا اوردوز نکردی سق بزن.

چشم‌های پسر بالافاصله باز شد و از پایین به مرد نگاه کرد، چشم‌هاشو به اطرافش چرخوند و با دیدن بسته کوکائین یک آن تمام بدن دردش محو شد. دستش رو به سمتش دراز کرد و اون بسته‌ی کوچیک سفید رنگ رو بین دست‌هاش گرفت.

به دیوار تکیه زد و ثانیه‌ای چشم‌هاشو بست تا کمی خودش رو کنترل کنه، تقریبا سه هفته بود که مصرف نداشت و برای جونگینی که هر روز دست کم پنج گرم کوک مصرف می‌کرد، سه هفته زمان زیادی محسوب می‌شد.

کارت و سطح صافی وجود نداشت و جونگین هم انقدری عجله داشت که بیخیال روال اصلی بشه، مقداری از پودر سفید رو کف دستش ریخت و سعی کرد با انگشتش اون مقدار کوک رو به خط صاف تبدیل کنه و بعد با عجله دستش رو به سمت بینیش برد و در عرض چند دقیقه کلش رو اسنیف کرد.

چشم‌هاش بسته شدن و ضربان قلب شدیدتر شده بود، بدنش هم مثل روح به گرو افتادش هیجان‌زده شده بود از بودن تو این بهشت دروغین و کثافط زده.

اوه سهون نظاره گر ریز به ریز حرکاتش بود و پوزخندی گوشه‌ی لبش جا خوش کرده بود، تونسته بود سرکش فراریش رو فقط با چند گرم مواد به دام خودش بندازه و محتاجش کنه، چی می‌تونست از این برای ارباب اوه لذت بخش‌تر باشه؟

- نیم ساعت دیگه اجرا داری حواست باشه به غیر از دیک من نمی‌تونی از کسی سواری بگیری.

جونگین انقدر غرق در اون احساسات پوچ و تو خالی و به ظاهر عالی شده بود که متوجه حرف مرد نشد، با لگدی که با زانوش خورد چشم‌هاش رو باز کرد و چشم تو چشم اربابش شد.

حتی یک نگاه هم کافی بود تا جونگین رام شده چهار دست و پا به سمت مرد بره و بوسه‌ای روی کفش‌هاش بذاره.

- شنیدی چی گفتم توله سگ؟

- بله ارباب، امشب تماما در اختیار شمام نه هیچکس دیگه‌ای.

- ارباب‌های دیگه هرکاری رو که گفتن بی چون و چرا انجام می‌دی، حتی اگه گفتن پا لیسشون بشی، یا اسباب بازی متحرکشون بشی "چشم" تنها چیزیه که از دهن کثیفت بیرون میاد.

اربابش دقیقا وقت‌هایی که تو های‌ترین حالتش بود مجبورش می‌کرد به حرف‌هاش گوش بده و رامش می‌کرد وگرنه که هر دو نفر هم می‌دونستن کیم جونگین سرکش‌تر از این حرف‌هاست.

جونگینش، برت‌ترین برده‌ای بود که تو عمرش دیده بود و به راحتی می‌تونست مستر اوه رو به مرز انفجار و عصبانیت برسونه.

Sekai. One SHOTWhere stories live. Discover now