Part 3
_چویی گومین ،هفده ساله ، دانش آموز سال آخری دبیرستان شینهوا پدر و مادرش چهار سال پیش جدا شدند و اون با پدرش زندگی میکرده .
نمراتش خیلی بالا نبوده و پدرش از دو کیونگسو خواسته بود تا باهاش ریاضی تمرین کنه. حدودا دو ساله که آقای دو معلم ریاضی و مستاجر طبقه ی بالاییشونه.
جین یونگ نوک خودکارشو بی هدف روی برگه کشید و گفت:
+رابطه ی خاصی بینشون بوده؟
_به گفته ی دو کیونگسو خیر...ولی دوستای مدرسه ی خانم چویی اذعان دارن گومین عاشق معلم ریاضیش بوده و از این که آقای دو مثل بچه ها باهاش رفتار میکرده پیششون درد و دل کرده. بعد از مرگ خانم هانول پدرش دیگه نمیذاشته آقای دو رو ببینه ، و آقای دو کلاسهای ریاضیشو با گومین به استادش آقای کیم یونگ ایل میسپاره.
+که این طور ... خب شب حادثه و نحوهی قتل؟
افسر عکسی از گومین روی تخته پین کرد و در حالی که با ماژیک کنارش اطلاعات رو مینوشت به صحبتش ادامه داد.
_طبق گفته ی پزشک حاضر در محل، قتل بین ساعت پنج عصر تا نهایتا هفت شب اتفاق افتاده و آقای دو میگه توی این ساعت خونه نبوده. البته وکیلش و استاد دانشگاهش حرف اونو تایید میکنه چون از حدود ساعت دو ظهر به سالن سونا پیش استادش و بعد از اون توی دفتر آقای نام بوده....نحوه ی قتل هم کمی فقط کمی متفاوته .
نظر جین یونگ جلب شد :
_چطور؟
افسر ماژیک دیگه ای برداشت و تفاوت ها رو با رنگ آبی نوشت.
+اول این که تجاوزی در کار نبوده . دوم این که ناخن ها و موها سالمن ... اما مثل دفعه ی قبلی اثری از درگیری وجود نداره. ضربه از پشت سر با شیء گرد و کروی شکل . مقدار قابل توجه ی زعفرون هم توی دهن مقتول بوده که مشخصه بعد از قتل اونجا گذاشته شده . لیوان نیم خورده ی آقای دو روی میز هم حاوی زعفرونه. همین طور آخرین نفری که با مقتول تماس گرفته هم آقای دو بوده . زمان تماس ساعت نُه شب دقیقا پنج شش دقیقه قبل از این که پلیس سر برسه بوده.
جین یونگ کمی عصبی به نظر میرسید گفت:
+این یعنی بازم دو کیونگسو مضنون به حساب نمیاد!
افسر کمی این پا و اون پا کرد و جواب داد
_تقریبا بله! انگیزه ای وجود نداشته ، دوربین مدار بسته ی دفتر آقای نام کاملا تصدیق میکنه که آقای دو تا حوالی ساعت هشت و چهل دقیقه اونجا بوده.
افسر عکس کیونگسو رو بالای تابلو پین کرد و در حالی که عکس هانول رو کنار عکس گومین پین میکرد ادامه داد:
_ تنها چیزی که میشه بهش اکتفا کرد تا قاتل خودشو لو بده، پرونده ی قبلی آقای دو هست . در واقع مضنون این پرونده الان مرده!
جین یونگ با تعجب سرشو بالا آورد
+منظورت چیه؟
_توی دستای خانم چویی، چند تا تار مو وجود داره که... خب مال خانم سونگ هانوله!
.
.
.
.
بین آدمای توی بازداشتگاه سکوت کامل بر قرار بود .
دوتا اتاق میله ای توی محیط اداره وجود داشت که کیونگسو توی یکی از اونا نشسته بود .
بهت زدگی رو کامل میشد از چهره اش خوند چون فقط به دستاش نگاه میکرد . دستایی که رنگ قرمز خون گومین الان روشون به رنگ قهوه ای مایل بود...
چانیول توی اتاق میله ای کناری با فاصله ی نسبتا زیادی از کیونگسو نشسته بود. از بیکاری و استرس نگاهش همه جای اداره میچرخید. از دو تا مرد کناریش که یکیشون خواب بود تا پرسنل و کسایی که اونجا رفت و آمد داشتند.
مکالمات دو افسر پلیس که نزدیکش ایستاده بودند نظرشو جلب کرد .
_ رئیس نمیذاره این پسره ایندفعه از دستش در بره .
+ خب باید بگم منم بهش شک دارم .
_وکیلش خیلی پدصگه. میدونه چکار کنه که درش بیاره مثل دفعه ی قبلی .
+فعلا تا جواب آزمایشش بیاد که اینجاس ، امیدوارم تا اون موقع یه سرنخ مهم پیدا بشه .
چانیول نگاه خیره ی افسرو دنبال کرد و به پسری که توی اتاق میله ای کناری نشسته بود نگاهی انداخت .
هنوز هم سرش پایین بود و توی خودش جمع شده بود .
فروپاشی روانی کیونگسو رو کسی متوجه نمیشد. شاید اگه به چشمای ماتش نگاه میکردند فقط ذره ای از بهت رو میتونستن ببینند.
همون لحظه در سلول باز شد و مردی داخل شد.
کیونگسو به محض شنیدن صدای وکیل نام از جا پرید و به طرفش رفت .
_کار من نیست . قسم میخوردم وقتی من رسیدم مرده بود. من کسی رو نکشتم من اصلا از چندین روز پیش ندیده بودمش . به خاطر ماجرای هانول آقای چویی اجازه نمیداد برای درس خوندن بیاد پیشم .
کیونگسو دستای وکیل نام رو محکم گرفته بود و انگار که تازه از شوک در اومده باشه نفس نفس میزد و تند تند کلماتو حتی اشتباه پشت هم میچید.
وکیل نام دوتا دستاشو روی بازو های کیونگسو گذاشت تا آرومش کنه .
_آقای دو .. آقای دو .. من هر کاری از دستم بر بیاد انجام میدم . نگران نباشید من فیلم های دوربین مدار بسته ی دفترم رو بهشون دادم . این ثابت میکنه شما زمان قتل توی دفتر من بودید. آروم باشید. فقط تا وقتی جواب آزمایش بیاد اینجا میمونید .
کیونگسو که حالا کمی ،فقط کمی آروم شده بود روی زمین نشست و سرشو روی زانوهاش گذاشت چیزی نگذشت که صدای گریه اش بلند شد .
وکیل نام دوباره جلوی کیونگسو نشست و دستاشو روی بازوهاش گذاشت و گفت :
_ لطفا آروم باشید و به جزییات اتفاق امشب خوب فکر کنید. فردا بازجویی انجام میشه ، باید همه چیزو مو به مو به خاطر داشته باشید.
کیونگسو سرشو تکون داد و آستین لباسشو روی چشماش کشید تا اشکاش پاک بشن .
_ ایوان و استاد تون هم همراه من به اداره ی پلیس اومدن، اما اینجا اجازه نمیدن کسی بیاد داخل .ایوان خیلی عصبانیه راستش فیلم های دوربین مدار بسته ی سالن خرابه و نمیشه ازشون استفاده کرد. شهادت استادت و ایوان هم به خاطر پرونده ی قبلی مقبول نمیشه . مادر هانول هم راضی نمیشه شهادت بده که اونجا دیدتت.
کیونگسو سرشو زیر انداخت .
وکیل نام دلخور جواب داد:
_استاد کیم گفت اونجا چی شده . باید بهم میگفتین مادر سونگ هانول به دیدنتون اومده .
کیونگسو کلافه از این اتفاقات پشت سر هم فقط یه جمله گفت
+من کسی رو نکشتم ...
چانیول که شاهد این اتفاقات بود، نفسشو فوت کرد و فقط ظرف یه بار مصرف غذاشو جلو کشید و با چاپستیک چوبی که از هم بازش کرد ، یدونه کیمباب توی دهنش گذاشت .
چند روز بود که غذای درست و حسابی نخورده بود و الان گرسنه تر از این بود که بخواد از این غذا بگذره!
احتیاجی نبود فکر کنه ،اون همون پسری بود که ظهر توی سونا دیده بودش. الان هم تقریبا متوجه یه چیزایی از علت اینجا بودنش شده بود .
ولی فقط همین .
چانیول عادت نداشت به کسی کمک کنه چون از اول زندگیش هیچکس کمکش نکرده بود تا کمک کردنو یاد بگیره .
با خروج وکیل نام از اونجا افسر نگهبان چانیولو که داشت غذا میخورد و مردی که مست به نظر میرسید و خواب بود، بیدار کرد و به سلولی که کیونگسو داخلش بود فرستاد .
کیونگسو هنوز همونجا نشسته بود، با هر بار فکر کردن به اون اتفاقات انگار ضربان قلبش تند تر میشد .
به یاد آوردن آون لحظه ها براش سخت ترین کار ممکن بود.
ده دقیقه ای گذشته بود که جین یونگ وارد اداره شد.
چانیول به محض دیدنش فوری با عصبانیت از جاش بلند شد و دو دستی میله ها رو گرفت و فریاد زد.
+یاااا عوضی گفتم من دزد نیستم . ازت شکایت میکنم.
جین یونگ بی توجه به داد و بیداد چانیول سمت کیونگسو رفت .
نگاهی از سر تا پا بهش انداخت و گفت:
_خانم سونگ ازت شکایت کرده .
+......
_چه حسی داری از این که حتی بعد از اومدن جواب آزمایشات هم اینجا نگهت میدارم ؟
+.....
جین یونگ با نگاه کردن به غذای دست نخورده ی کیونگسو پوزخندی زد .
_فکر کنم باید به غذای اینجا عادت کنی. قراره حالا حالا ها اینجا باشی . دیگه اون وکیلت هم نمیتونه کاری واست بکنه.
کیونگسو بی تعادل در افکارش به جین یونگ حمله کرد و دستاشو از بین میله ها رد کرد و یقه ی جین یونگو توی دستش گرفت و فریاد میزد .
_من کسی رو نکشتم . اگه فکر کردی با نگه داشتن من اینجا یه پرونده ی دیگه رو حل کردی ،سخت در اشتباهی .
تو با اون آشغال هیچ فرقی نداری تو دنبال مجرم نیستی تو فقط میخوای با خفه کردن من اینجا به ستاره های سر شونه ات اضافه کنی . اون روزی که خودم اون عوضی رو گیر بندازم مطمئن میشم از این اداره ی کوفتی بندازنت بیرون .
جین یونگ دست کیونگسو رو از یقه اش باز کرد و خونسرد جواب داد:
+نمیتونی گولم بزنی ... بهتره این کُری خوندنا رو بذاری برای بعد از اومدن جواب آزمایشت وگزارش پزشکی قانونی . دیگه حتی دوستاتم مدرکی ندارن که بتونن بیارنت بیرون .
کیونگسو از ناتوانی در مقابل جین یونگ به ستوه اومد و بدنش از فشار زیاد به وضوح میلرزید . هر دو دستشو به میله ها گرفت و به طور هیستریکی فریاد میزد و فحش میداد .
توی این لحظه چانیول بود که از پشت سر محکم گرفتش.
یه دستشو دور بازوها و سینه ی کیونگسو محکم کرد، دست دیگه اشو دور شکمش انداخت. عقب کشیدش و با بدن خودش مهارش کرد. جوری که کیونگسو کوچیکترین حرکتی نمیتونست بکنه.
محکم توی بغلش نگه ش داشت تا آروم بشه . بعد فریاد زد :
_این برخلاف قانونه که خارج از اتاق بازجویی تحت فشارش میذاری .به وکیلش گزارش میدم .
جین یونگ که متوجه زیاده روی خودش بود، اخم کرد و جواب داد
+به تو مربوط نیست من چی کار میکنم .
_ مربوطه ! من توی سالن سونا دیدمش . من شهادت میدم که اونجا بود. من دیدم مادر اون دختر بهش حمله کرد. اگه یکم دقت کنی از ورم و قرمزی گونه اش ،حتی میتونی رد سیلی که بهش زود هم تشخیص بدی.
اگه تو واقعا پلیسی، نباید با دروغ کارتو جلو ببری . بگرد مدرک پیدا کن .
این جین یونگ بود که با دستای مشت شده اونجا رو ترک کرد.
.
.
.
.چند دقیقه گذشته بود و پسر توی بغل چانیول آروم به نظر میرسید و انگار نمیدونست باید چه عکس العملی نشون بده .
کیونگسو به قدری بابت این چند دقیقه خجالت میکشید که حتی نمیتونست الان باید چطور از بغل یه غریبه بیاد بیرون .
هنوز داشت با خودش کلنجار میرفت که صدای زمزمه ی پسرو کنار گوشش شنید
_خوش میگذره؟
کیونگسو فوری خودشو از بغل چانیول بیرون کشید و در حالی که لبشو از داخل به دندون گرفته بود، چند بار معذرت خواهی کرد.
چانیول عادت نداشت به کسی کمک کنه پس یه قدم عقب برگشت و ظرف غذای کیونگسو رو از روی زمین براشت و گفت:
_این مال من.
بعد بازش کرد و یدونه یدونه کیم باب ها رو داخل دهنش گذاشت و با دهن پر گفت:
_فکر نکن دلم برات سوخته که کمکت کردما . فقط منم با اتهام الکی اینجام . اون عوضی چهارتا تراول هزار وونی توی جیب پیرهنم که دستش بود گذاشت بعد گفت گمش کرده . من نمیدونم جریان اینجا بودنت چیه ،من فقط چیزی رو که دیدم گفتم .
طرف غذا رو بالا گرفت و ادامه داد
_اینم به عنوان دستمزد بر میدارم .
+لیوان آبو نخور من همیشه تشنه ام میشه.
چانیول به این حرف کیونگسو نیش خندی زد و گفت
_بهتره خیلی آب نخوری ، اینجا برای دستشویی رفتن قوانین مزخرفی دارن!
کیونگسو معنی این حرفو نفهمید تا وقتی که ساعت سه نصفه شب همراه مامور نگهبان دستشویی رفت و برگشت .
عصبی به چانیول که خواب بود لگدی زد و گفت
_یااا چرا بهم نگفتی نگهبان از اتاقک بیرون نمیره.
چانیول در حالی که خواب آلود بود جواب داد.
+خودت گفتی لیوان آبو نخورم !
.
.
.
.
_جواب آزمایش مثبته! دو کیونگسو شما در زمان قتل مخدر مصرف کردی.
کیونگسو نمیتونست چهره ی فاتح جین یونگو هضم کنه. رو به وکیل نام که با اخم های در هم کنارجین یونگ ایستاده بود گفت:
+امکان نداره ! من حتی ...من حتی توی این مدت مشروبم نخوردم. متوجه هیچ علائمی نشدم . نه خماری نه درد نه هیچی من....
به سمت جین یونگ برگشت و با حالت عصبی پرخاش کرد :
+ انقدر میخوای من قاتل این پرونده ها باشم ؟ نتیجه ها رو دستکاری کردی؟ آقای نام میمیخوام دوباره ازش آزمایش بگیرن . من مطمئنم که
جین یونگ با صدای اخطار گونه این گفت:
_هی حواست باشه چی داری میگی . من مامور قانونم!
کیونگسو انگشتاشو لای موهاش برد و محکم کشیدشون . روی زمین نشست و نا باور چند بار تکرار کرد
+من معتاد نیستم . من چیزی مصرف نمیکنم . من کسیو نکشتم . من..
وکیل نام وسط حرفش پرید:
_این مدت خوابهای عجیب میبینی؟ عرق میریزی؟
کیونگسو سکوت کرد و صدایی از پشت سرش به گوششون رسید .
+آره... دائم هم تشنه اس...
کیونگسو به طرف چانیول که ته اتاقک نشسته بود رو کرد:
_من همیشه آب زیاد میخورم سوخت و ساز بدنم بالاس. این دلیل مصرف مواد نمیشه.
+آها...همین دم صبح چنان داد زدی نزدیک بود سکته کنم !
بعد رو کرد به جین یونگ و وکیل نام و ادامه داد:
+ شک ندارم چیز خورش کردن !
جین یونگ با اخم و حرص به چانیول نگاه کرد جوری که کیونگسو حس کرد ممکنه بعدا به خدمتش برسه! اصلا نمیدونست سر کله این پسر چطوری وسط زندگیش پیدا شد .
وکیل نام از حرف چانیول ابروشو بالا انداخت و گفت:
_آقای دو.
کیونگسو نگاهش کرد .
_من میخوام درخواست کنم یه بار دیگه خونتون رو بگردن .
کیونگسو با پوزخند گفت:
_ داریم وقتمونو هدر میدیم!
راستی من ... من وقتی رسیدم بالای سر گومین بوی آشنا حس کردم . یه چیزی یادم اومد .
اون شب که همه خونه ی من جمع بودن ، یه نفر اومد در خونه ی من ... فکر کنم سفارشی چیزی آورده بود ... من فقط یه سری تصویرای محو یادم اومده ....اون آدم همون بو رو میداد یا حداقل وقتی اون اومد من اون رایحه رو حس کردم .
چانیول دوباره وسط حرف وکیل نام که دهن باز کرده بود حرف بزنه پرید و گفت:
+این هم یه نشونه ی دیگه که مواد مصرف کردی . کسی که مشروب زیاد میخوره و هیچی یادش نمیاد بعدا ممکنه یه تصاویری یادش بیاد ولی کسی که روانگردان مصرف کرده بو ها رو یادش میمونه .
.
.
.
.
با تردید انبُرشو توی طرف رو به روش برد و مقدار قابل توجه ای اسفناج مخلوط با کنجد برداشت و توی بشقاب مشکی رنگ کوچیکی گذاشت.
زیر چشمی به بیرون آشپزخونه نگاه کرد
میدونست اون دو تا پسرو یه جایی دیده .
از طرفی پچ پچ و نگاه خیره شون که تا انتهای آشپزخونه دنبالش میکرد هم کلافه اش کرده بود .
ماهی سرخ شده و خوراک ماهی مرکبی که سفارش داده بودند رو فوری حاضر کرد و توی سینی گذاشت .
بعد ظرف اسفناج و کیمچی و سوپ نودل شیشه ای میگو رو هم کنارش چید.
بعد از مرتب کردن پیشبندش، سینی رو برداشت و سر میزشون رفت.
رستوران درست مثل این سه هفته گذشته، خلوت و کم سرو صدا بود . درست از وقتی هانول چشماشو روی دنیا بست انگار زندگی براش هیچ معنایی نداشت .
قلبش پر بود از خشم و غم
جوری که اگر بحث امرار معاش وسط نبود در این رستورانو میبست و بقیه زندگیشو توی تاریکی میگذروند...
به سمت میز رفت و بعد از این که محتویات سینیو روی میز قطار کرد، روشو برگردوند و طبق عادت گفت :نوش جان.
هنوز قدمی دور نشده بود که صدای پسر به گوشش رسید:
_خانم سونگ...
زن به طرف دو تا پسر پشت سرش برگشت .
_خانم سونگ میتونم باهاتون صحبت کنم؟
اخم های در هم رفته ی زن اولین واکنشش به افکار توی ذهنش بود . درسته اون دو تا پسرو توی عکسهای دخترش همراه کیونگسو دیده بود . تقریبا اونا همیشه توی کمپ زدن هاشون حصور داشتند. با این فکر اخماشو غلیظتر کردو با صدایی که حرص توش حس میشد جواب داد:
+در مورد هر چیزی به جز دخترم و دو کیونگسو باشه گوش میدم .
نام کوک از جاش بلند شد و رو بهش گفت :
_راجع به خودتونه خانم سونگ . در رابطه با این که چقدر وجدان دارید. کیونگسو بیگناهه . شما روز مرگ گومین اونو توی سالن سونا ملاقات کردید. استادمون میگفت شما بهش سیلی زدید . خواهش میکنم بیاید شهادت بدید تا آزاد بشه . اونا حتی نمیدارن اطلاعات پرونده رو داشته باشیم ،مارو توی اداره راه نمیدن . کیونگسو دو سال بود هانول ندیده بود .
یه درصد فکر کنید که اون قاتل دخترتون نباشه . میدونید در این صورت چه ضربه ی جبران ناپذیری به زندگیش زدید؟
خانم سونگ سعی میکرد از کوره در نره و بیرونشون نکنه ولی از بین دندونای به هم چفت شده اش غرید :
+چرا باید همچین فکری بکنم وقتی مظنون دو تا قتله! حالا تو فکر کن ... تو فکر کن که اون شب اون پسر، بدون این که بابت تجاوز کردن به دخترم ذره ای ناراحت باشه، بالای جسم بیجونش نشسته و با قلمو یا هر کوفت دیگه ای روی صورتش نقاشی میکنه . حالا تو خودتو بذار جای من، تنها مظنون پرونده دختر به قتل رسیده ی من،، که به راحتی از زیر مجازات در رفته رو توی یه پرونده ی دیگه گیر انداختن که کلید نگه داشتنش توی زندان شکایت و شهادت ندادن منه . حالا بگو من به کی ضربه میزنم ..
نام کوک حال عجیبی داشت . این که اون زن چه شرایطی رو داره تحمل میکنه چیزی بود که هیچ وقت بهش فکر نکرده بود . زن حالا چشماش اشکی شده بودند نالید :
+میدونی شبا چه خوابهایی سراغم میاد؟ میدونی چند بار کابوس توی جسم بیجون هانول بیدار شدنو داشتم. میدونی چند بار مرگشو خواب دیدم و زنده بیدار شدم؟
ایوان که تا الان سعی کرده بود آروم باشه دهن باز کرد:
_ هانول دوست ما هم بود . ما همه توی یه دانشگاه درس میخوندیم . روابط رمانتیک دختر شما و کیونگسو چیزی بود که نصف دختر و پسر های دانشکده بهش حسودی میکردن . از بابت این اتفاق واقعا متاسفیم ولی اگه کیونگسو قاتل دخترتون نباشه ، تا آخر عمرت بابت این که یکی دیگه رو به جاش مجازات کردی و مقصر واقعی داره واسه خودش آزاد میچرخه خودتونو نمیبخشید. اون وقت باید عذاب وجدان دو نفرو با خودتون حمل کنید .
با دادگاه و پرونده صادقانه پیش برید .
خواهش میکنم تا پیدا شدن سرنخ ها و شواهد به چشم یه قاتل بهش نگاه نکنید.
زن بی اهمیت به این حرف :
+ دیگه نمیخوام راجع بهش چیزی بشنوم . وقتی غذاتونو خوردید برای حساب کردن نیاید، نمیخوام ببینمتون.
بعد آهسته غر زد هر دفعه یکی رو میفرسته که بیام شهادت بدم ...
ایوان با شنیدن این حرف فوری گفت :
_مگه به غیر از ما کسی دیگه هم اومده؟
+خودتونو به اون راه نزنید . میدونم بعد از این که چرت و پرت گفت و من انداختمش بیرون، شما رو فرستاده.
.
.
.
.
با ورودش به ساختمون پزشکی قانونی با دکتر جانگ تماس گرفت.
_رسیدم.
+ توی اتاقم منتظر بمون الان میام .
جین یونگ با خستگی پله ها رو یکی یکی بالا رفت . امروز ، براش روز دویدن بود از صبح تا الان فقط راه رفته بود. از بالا پایین کردن محله ی دو کیونگسو گرفته تا سالن سونا و الانم اینجا .
حداقل اینجا میتونست یکم بشینه و استراحت کنه. درب اتاقو باز کرد و روی مبل چرمی تکی نشست .
از خستگی خودشو روی مبل پرت کرد و آخیش بلندی گفت.
امروز بهش خبر رسید که، پدر گومین با حال بد توی بیمارستان بستری شد و این درست موقعی بود که تمام اساسیه کیونگسو رو از خونه ریخته بود بیرون .
طبق روزهای گذشته دو کیونگسو چیز جدیدی برای گفتن نداشت و به اطلاع افسر توی بازداشتگاه ، همش توی اتاقک راه میره و کلافه اس . مدام میخواد با وکیلش تماس بگیره.
چهار روز از درخواست وکیل کیونگسو برای تفتیش خونه گذشته بود و هر چیزی رو که میشد باهاش مخدر یا روانگردان به خورد کسی بدی رو برای آزمایش آورده بودند.
امروز دکتر جانگ باهاش تماس گرفته بود تا نتایج رو اعلام کنه.
ربع ساعتی گذشت تا دکتر جانگ همراه دو تا فنجون چای سبز وارد شد و درست رو به روی جین یونگ نشست .
جین یونگ بی صبرانه گفت:
+خب؟ چی دستگیرت شده؟
دکتر جانگ فنجونشو برداشت و گفت :
_درست فکر کردی.تمام شلف های آب توی خونش آلوده بود . همینطور اونایی که توی یخچال بودند. اگه دقت کنیم، کنار دربشون جای تزریق هست . درصدش خیلی کمه ولی برای توی توهم و گیج نگه داشتنش کافیه.
+ ینی میگی کسی میخواد اونو قاتل نشون بده؟
دکتر جانگ لبخندی زد
_فهمیدن این دیگه کار توعه! ممکنه هم عمدی باشه. خیلیا رو سراغ دارم که برای پارتیهاشون و البته گول زدن دخترایی که با مواد حل شده توی مشروب گول نمیخورن، از این حربه استفاده میکنن.
+پس امکانش هم هست که واقعا بی گناه باشه و براش پاپوش درست کرده باشن؟ ولی کی میتونه همچین کاری رو انجام بده؟
دختری که عشق کیونگسو بوده و دختری که اونو دوست داشته .... تنها نقطه مشترک بینشون همینه .
دکتر جانگ چندتا عکس روی میز گذاشت و گفت
+اینا رو ببین .
جین یونگ با تردید اونا رو براشت و نگاه کرد .
چندتا عکس از گردن و بغلِ سر هر دو مقتول بود . وقتی با نگاه کردن بهشون چیز زیادی متوجه نشد نگاهشو به دکتر جانگ دوخت.
دکتر به جایی نزدیک گوش و لای موهای عکس سونگ هانول اشاره کرد
+اینجا ....این جای تزریقه. ولی از اونجایی که هیچ چیز عجیبی توی محتویات خونش پیدا نکردیم ، ممکنه جای سوزن باشه .
جین یونگ هنوز چیز زیادی متوجه نشده بود .
+و این روی مقتول دوم هم هست؟
دکتر به نشونه ی نفی سر تکون داد.
_نه ! همه چیز نشون میده قربانی دوم احتمالا جزو نقشه ی قاتل نبوده ،یا شاید هم قتل ها کار یه نفر نبوده .
جین یونگ ابروشو بالا انداخت و گفت :
+یا این که چیزی رو دیده که نباید میدیده و مجبور به کشتنش شدند !
دکتر جانگ سکوت کرد .
جین یونگ گوشیشو از جیبیش بیرون آورد و غر زد .
_باید به وکیلش خبر بدم احتمالا امروز آزاد بشه . ولی من حسابی زیر نظر میگیرمش. من هنوز مطمئن نیستم ولی شواهد دیگه ای نیست که بتونم نگهش دارم . من از این آدما زیاد دیدم .ظاهر سازی میکنن و با نبودن مدرک تا اقدام بعدی آزاد میشن.
دکتر جانگ گفت
+ مهمترین چیزی که میخواستم بهت بگم اینه که کیونگسو دانشجوی طب سنتیه و خوبه قبل از اطلاع دادن به وکیلش، اینوهم بدونی که اون جای تزریق یا سوزن دقیقا جاییه که توی طب سنتی ، فرو کردن سوزن توی اون ناحیه طرفو فلج میکنه .
جین یونگ خشکش زد ...
با سکوتش دکتر جانگ با تأسف سر تکون داد
+ اون دختر موقع کوتاه شدن موهاش ، و تجاوز بهش فلج و کاملا هوشیار بوده و بعد با شئ گردی به قتل رسیده .
_بدای چند ماهی بهونه دارم تا بیشتر شدن مدارک توی هلفدونی نگهش دارم...
نظر یادتون نره لطفا....
YOU ARE READING
Last pin
Action⚜ مقدمه: زندگی همه ی ما چند مرحله داره ... تولد، کودکی، جوانی، عشق، استقلال و... اگه عکس هر کدوم از اونا رو روی تخته ی زندگی پین کنی، پین آخر حلقه ی دستات دور مچ دستم خواهد بود تا مرا از پرتگاه مرگ نجات دهد...