Part 5بعد از این که کیونگسو وارد سلول شد، نگاه همه به طرفش برگشت.
مخصوصا نگاه بهت زده ی چانیول که داشت جعبه ی وسایل شخصیشو روی سکوی بتونی میذاشت. فکرشو نمیکرد هم سلولی کیونگسو باشه از این بابت هم خوشحال بود هم دلخور!
رفتار کیونگسو همین چند دقیقه قبل توی راهرو جوری بود که چانیول با تمام وجود فهمید داره نا دیده اش میگیره واین کمی اذیتش میکرد. مخصوصا که کیونگسو همیشه از تماس مستقیم چشمی فرار میکرد.
کیونگسو وقتی حوصله ای برای توجه کردن بهش از خودش نشون نداد ، چانیول هم دوباره حواسشو متوجه کاری که داشت انجام میداد کرد.
کیونگسو اما نزدیکش شد و با گذاشتن دستش روی بازوی چانیول، کنار هولش داد از توی جعبه ی شخصی خودش، صابون و حوله برداشت و از سلول بیرون رفت .
هیونگ پوفی کشید و دوباره سرشو توی کتابی که داشت میخوند فرو برد.
چانیول بعد از خروج کیونگسو از سلول کمی تعلل کرد و در آخر طاقت نیاورد و با کنجکاوی سمت هیونگ برگشت و پرسید
_کیونگسو چرا اینطوری بود؟به جای هیونگ مرد مسنی که کنار در نشسته بود جواب داد:
+سرت تو کار خودت باشه .پسری که کنار پیرمرد نشسته بود بااخم ادامه داد:
+ اون پسره متهم به تجاوزه و قتل یه دختر زیر سن قانونیه .امروز دادگاهش بود . اگه میخوای وضع تو هم اینطوری نشه باهاش کاری نداشته باش تازه وارد.
چانیول که تازه معنی حرف کیونگسو رو توی اتوبوس و رفتار همین چند دقیقه پشش رو فهمیده بود ،با حالت توجیهی گفت:_ هنوز که ثابت نشده ... چرا گزارش نمیدید ؟ هنوز محاکمه نشده اون هنوزم فقط یه مضنونه! من شاهد پرونده اشم.
با این حرف سر هیونگاز توی کتاب بیرون اومد و نگاه پر اخمی به چانیول تحویل داد و به ثانیه نکشیده از فکری که توی سرش چرخید ابروهاش بالا پریدن و رو به پیرمرد کرد و گفت:
_ چین شیل برو ببین شائوفی کجاس ،حواست به نوچه هاش باشه کجا پرسه میزنن .بعد رو کرد به طرف چانیول و گفت :
+کاسه ی داغتر از آش، تو هم دنبال من بیا ...
.
.
.چیزی نگذشت که دنبال هیونگ به سالن جنوبی ساختمان زندان و به راه روی سوم رسیدند.
چانیول از وجود چند نفری که کاملا مشخص بود برای درگیری اونجا ایستاده بودن ،کمی ترسید . مگه چه خبر شده بود که هیونگ و کلی آدم که انگار نوچه هاش بودن رو به روی اون آدما صف کشیدند.به چشم به هم زدنی درگیری شروع شد و افرادی که انگار آدمای مقابل هیونگ بودن از رفتن هر کسی به حمام جلوگیری میکردند .
از بین زمزمها و پچ پچ های آدمای اطرافش مطمئن شد موضوع این درگیری کیونگسوعه و این چانیول رو خیلی نگران میکرد.
![](https://img.wattpad.com/cover/365884545-288-k581253.jpg)
YOU ARE READING
Last pin
Action⚜ مقدمه: زندگی همه ی ما چند مرحله داره ... تولد، کودکی، جوانی، عشق، استقلال و... اگه عکس هر کدوم از اونا رو روی تخته ی زندگی پین کنی، پین آخر حلقه ی دستات دور مچ دستم خواهد بود تا مرا از پرتگاه مرگ نجات دهد...