Heart 2

208 64 5
                                    


+ ساعت چهار با مدیر اجرایی آقای کیم قرار ملاقات دارین. درمورد قرار داد بستن با شرکت s.k.y. ساعت شیش هم.....

بکهیون از روی تبلت توی دست هاش یکی یکی برنامه های امروز رو میخوند ولی تمام حواس چانیول جای دیگه ایی بود. پیش جیونش....

چند روز دیگه سالگرد جیون بود. چهار سال شده بود‌. چهارسال شده بود که قلبش یه تیکه سنگ شده بود. چهار سال بود که سیاهی عین بختک افتاده بود روی زندگیش. جیونش برای اینکه بمیره خیلی جوون نبود؟ امگا کوچولوش فقط بیست و یک سالش بود. دلش برای رایحه یاس تنش تنگ شده بود‌.

"فلش بک چهار سال پیش"

صورتش از اشک خیس شده بود. تمام طول راهرو رو می دوید تا سریع تر به اتاق عمل برسه. جیونش.... خدایا جیونش.

وقتی جونگده سراسیمه و بدون در زدن وارد اتاقش شد و با رنگی که سفید شده بود خبر تصادف جیون و بهش داد اول فکر کرد شوخیه‌. تصادف چی؟ جیون الان باید خونه باشه. ولی وقتی جونگده سرش داد زد و گفت جیون تصمیم گرفته بوده پیاده به خونه پدر و مادرش سر بزنه و اونجا با ماشین تصادف کرده حس کرد دنیا داره دور سرش میچرخه. فقط تونست به کتش چنگ بزنه و همراه جونگده راهی بیمارستان بشه.

بالاخره به راه روی اتاق عمل رسید. ته اون سالن پدر و مادر جیون رو دید. پاهاش رو به سمتشون کشوند و قبل از اینکه بتونه حتی دهنشو باز کنه در اتاق عمل باز شد و دکتر ازش بیرون اومد. فقط سی ثانیه طول کشید تا مادر جیون جیغ بلندی بکشه و توی بغل همسر شوکه‌اش بیهوش بشه‌. تنها پونزده ثانیه طول کشید تا در اتاق عمل باز بشه و پرستار همراه یه تخت ازش بیرون بیاد و تنها یک ثانیه طول کشید تا با قرار گرفتن تخت جلوش و کشیده شدن پارچه سفید رنگ از روی صورت شخص روی تخت پاهاش شل بشن و برای نیوفتادن به میله فلزي تخت چنگ بزنه.

چانیول با دیدن جیونش روی تخت درحالی که صورتش سفیدِ سفید بود حس کرد قلبش از کار وایستاده.

این امکان نداشت..... نمی تونست واقعی باشه.... حتما داشت اشتباه می دید.... آخه اصلا غیرممکن بود‌. جیونش همین امروز صبح با بوسه های قشنگش و رایحه شیرینش راهی شرکت کرده بودتش. مگه یه آدم همینجوری میتونست بمیره؟

نفس هاش سنگین شده بود و کل بدنش داشت میلرزید. روی تخت خم شد و با دست های لرزونش دو طرف صورت جیون رو قاب گرفت. چرا امگا کوچولوش انقدر یخ بود؟ با صدایی که بخاطر بغض خش دار شده بود صداش کرد.

_ جیونااا.... یاس کوچولو. چرا انقدر سردی؟ مگه بهت نگفتم هر موقع میری بیرون لباس گرم بپوش؟ تو زود سرما میخوری. ببین....ببین صورت خوشگلت یخ زده. چرا چشم هاتو بس...بستی؟ خوابت میاد؟ پاشو بریم خونه خودمون توی بغلم بخواب. اینجا....اینجا تخت هاشون خوب نیست یاسِ من اذیت میشی. جیون؟ ج...جیون؟ چرا جوابم رو نمیدی عزیزم؟ جیون چرا بلند نمیشی؟

Dance With My HeartWhere stories live. Discover now