"لطفا توضیحات آخر پارت رو بخونین"
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
از آسانسور بیرون اومد و به سمت میز منشی قدم برداشت. چمدون سفید رنگش رو کنار پاش گذاشت و بدنش رو سمت پسری که روی میز به خواب رفته بود کشوند.
با شیطنتی که یکهو به سراغش آومد دستش رو آروم بالا برد و با یک دو سه آرومی محکم دستش رو روی میز کوبید و باعث شد پسری که غرق خواب بود با وحشت از خواب بپره.
با پریدن اون پسر از خواب و نشستن یهویش به چشم های خواب آلود و ترسیدهاش نگاه کرد. سعی کرد خودش رو کنترل کنه و از کیوتیش منفجر نشه.
به اون چه پسرای کیوت نقطه ضعفش بودن و کرم خوابیده درونش رو فعال میکردن.
سرش رو پایین انداخت و لپ هاش رو چند بار پر و با قدرت بیرون داد. بعد از اینکه دید میتونه قهه قهه پش لب هاش رو کنترل کنه سرش رو بالا گرفت و خیره به چشم هاش امگای جلوش که هنوز گیج میزد گفت:
× سلام کیوتی تو باید بکهیون باشی. من جونگدهام کیم جونگده
بکهیون که بخاطر یهویی پریدنش از خواب هنوز گیج میزد و نمی تونست به حافظش برا شناختن فرد روبهروش رجوع کنه با شنیدن اسمش از زبون مرد جلوش گفت:
+ من شما رو میشناسم؟
انگار همین جمله آتیش خاموش جونگده رو بابت تمام شب بیداری هاش که مسببش اون پارک چانیول کوفتی بود رو روشن کرد
× یع... یعنی اون درخت پوسیده. وایسااا هاااع.... یعنی اون آلفای تخمی تو این تقریبا سه ماهی که نبودم یبار هم اسم کیم جونگده رو نیاورده؟ پارش میکنم به خدا. بعد... بعد هر شب خواب من و به هم میریخت تا پز منشی جدیدش رو بهم بده و سرم بابت پروژهای که خود عنترش بهم داده بود غر بزنه.ناراحت نشی توهین به تو نیس مسئله اون فاکیول کثافته که امروز قراره به فاک بدمش
بکهیون که با صدای داد فرد مقابلش و پیچیدن رایحه نسکافه کاملا دیگه از خواب پریده بود با هر جملهی مرد غریبه که توهین های واضح به هیونگش بود چشم هاش از تعجب گشاد و گشاد تر میشد.
جونگده که تا دهنش باز میشد انگار کور میشد و هیچ کسی رو نمیدید و هر ماشین و جهندهای که باعث عصبانیتش میشدن رو به هم میدوخت با تموم شدن صحبت هاش با دیدن صورت بکهیون که از تعجب خشک شده بود یهو سکوت کرد.دوتا نفس عمیق کشید و سعی کرد به خودش مسلط بشه و بعد خیلی ریلکس انگار نه انگار تا قبل از این درحال ریدن به کل وجود چانیول بوده لبخند بزرگی روی صورتش نشوند و رو به پسر روبه روش که چشم هاش از تعجب پاره شده بود گفت:
× حالا این چوب پوسیده متحرک کجاس کیوتی؟
+ هیو .یعنی رئیس رف... رفته پیش آقای سون برای هماهنگی جلسهی دو ساعت دیگه
YOU ARE READING
Dance With My Heart
Fanfictionخلاصه:🎨 پارک چانیول مدیر عامل موفق شرکت ساختمان سازی p.y و آلفای سی ساله ایی که همه اون رو به خوش اخلاقی میشناسن که تونسته به این سن شرکتش رو به سطح بین المللی برسونه. این حرف هایی بود که دربارهش میگفتن. ولی واقعیت؟ اون آلفای سی ساله ایی بود که...