صدای زنگ گوشی بدجوری رو مخم بود ساعت چهار و چهل پنج صبح بود و من حتی یه لحظه هم چشم رو هم نزاشتم
با کلافگی گوشی رو برداشتم و با صدای بم تر از همیشم جواب دادم÷چرا بس نمیکنی؟
"میخوام ببینمت
÷من نمیخوام
"خواهش میکنم
"من نمیخوام ببینمت دیدنت ازارم میده چرا نمیخوای بفهمی؟
لطفا دیگه زنگ نزن الان حتی حوصله ی خودمم ندارمبعد از تمون کردن جملم که با کلافگی کامل بیان شده بود بلافاصله گوشی رو روش قطع کردم
نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم خودم رو اروم کنم
همیشه همین بود
اون زنگ میزد و فکرم رو درگیر و روح و روانم رو نااروم میکرد و من ...من ... به سختی تمام تلاشم رو میکردم تا سوزش زخمای روی روح و قلبم رو کمی هم که شده ارام و خنک کنم
اما مگر میشد..... چگونه میتوان روحی زخم خورده را ارام کرد؟
چگونه میتوان قلبی شکست خورده را ارام کرد؟
اصلا چگونه میتوان ارام شد؟
نه برای مدتی طولانی نه...فقط برای چند ساعت ...در حد چند ساعت خواب راحت و بدون دغدغه
باید میرفتم اینجوری نمیشد باید میرفتم و در حیاط قدم میزدم شاید خوردن کمی هوای تازه ی کنار ساحل و دیدن امواج ارامی که به ساحل برخورد میکرد میتوانست ارامش بخش باشد
البته بعید میدانم ولی...... ولی شاید قدم زدن در ساحل و صحبت کردن با تنها ارام جانم حالم را کمی خوب کند
نفسم را از سینهی خستم بیرون دادم و به قصد خروج از اتاقم از روی صندلی بلند شدم
با قدم های بیصدا اما محکم از در خارج شدم و راهرو ها را با هدف رسیدن به ساحل طی کردم
از بین اتاق های استراحت سربازان گذشتم و راهم را به سمت پله هایی که به سمت درب خروجی میرفت کج کردم
بعد از کمی راه رفتن به لب ساحل رسیدم و شروع کردم به دویدن در امتداد ساحل
با سرعتی نسبتا ارام میدویدم و سعی میکردم نفس هایم را با ضربان قلبم هماهنگ کنم
انقدر با همان سرعت دویدم که دیگر چیزی به جز اب و شن به چشم نمیخورد و خورشيد هم از محل اتصال دریا و اسمان در دوردست ها کم کم قصد طلوع کرده بود
گوشیام را از جیب شلوار ورزشی ام بیرون کشیدم به ساعت نگاه کردم 5:30
خوب بود هنوز وقت داشتم
در فهرست تلفنم به دنبال اسمِ آشنای ارام جانم گشتم
بعد از شماره گیری گوشی را در کنار گوشم قرار دادم و منتظر شنیدن صدای نازک و ظریفش شدم
بعد از چند بوق صدای ذوق زدهاش باعث بستن پلک هایم از روی ارامش بود# تاتا
÷جان دلم نفسم
#دلم برات تنگ شده
÷دل منم برات تنگ شده نفسم
#کی میای؟
÷نمیتونم فعلا بیام عزیزم تازه انتقالی گرفتم
#تو قول دادی منو تنها نمیزاری
÷میدونم نفسم میدونم اروم جونم ولی چیکار میتونم بکنم
اگه دست من بود که الان کنارت بودم و موهات رو می بافتم
#باشه ولی قول بده هر موقع تونستی بیای پیشم
÷قول میدم عزیزم هر موقع تونشتم میام پیشت
#قول دادیا
÷قول دادم نفسم زود میام پیشت
#تاتا میخوای برات پیانو بزنم؟
÷بزن نفسم بزن اروم جونم
....
YOU ARE READING
Ice Commander
Werewolfسلام😂 برای اولین بار میخوام فیک بنویسم دارم از استرس سکته میکنم کاپل: کوکتهگوک کاپل فرعی: نامجین، سپمین فیک: Ice Commander فرمانده ی یخی خلاصه: کوک و گوک دو الفای اصیل که تو گارد امنیتی مخفی(گروه ضربت خودمون😂) کار میکنن و جزو بهترین و خط...