'امیدوارم از هدیهم خوشت بیاد گابریل'
این حرف ردفورس اولین چیزی بود که جونمیون به محض برگشتشون به زمین شنید
آسمان شب به جای ماه کاملی که باید بهش میتابید، با ۴۰ هدیه ی هنگفت و مشتعل ردفورس از کمربند سیارکی بین مریخ و مشتری روشن شده بودمینسوک با ناباوری خندید و گفت
"حالا من یه چیزی گفتم، مجبور نبودی واقعاً آسمونو به زمین بیاری"**رفرنس به چپتر اول_ هنگام بیماری جونمیون بعد از مرگ والدینش
اگر اکسو جلوی برخورد اون باران شهابی به زمین رو نمیگرفتن شاید میتونستن از نابودی زمین جلوگیری کنن اما چهار امپراطوری در هر صورت با خاک یکسان میشد
از طرف دیگه فاصله ی خیلی زیادشون از سطح زمین منحرف کردنشون رو برای جونگین و کیونگ سو ناممکن میکرد
پس تنها راه پیش پاشون نابود کردن تک تک شهاب سنگ ها قبل از رسیدنشون به زمین بودیه دشت باز، خالی از سکنه و محصور در حلقه ای از کوه های مرتفع که در دامنه ی بخورد واقع شده بود بهترین محل ممکن برای این کار بود
قبل از هر چیزی بکهیون با ستونی از نور به بلندای ماه، روشنایی خورشید رو بهشون هدیه کرد
در وهله ی بعد جونگین هر موجود زنده ای که در بند زمین نبود رو از اون دشت خارج و سپس با همکاری کیونگ سو مطمئن شد که مسیر برخورد هیچ شهاب سنگی به خارج از اون محدوده ختم نشه.
این کار تغییر زاویه ی کمتری نسبت به انحراف کامل نیاز داشت و حتی در این شرایط هم امکان پذیر بودییشینگ هم با پاک کردن سطح زمین از وجود هر گیاهی و تبدیلش به کویری بایر، فاکتور های متغیر خارج از کنترلشون رو حذف و آزادی عمل و دید بازتری بهشون داد
تنها کار باقی مونده نابود کردن خود شهاب ها بود؛ چانیول با تسریع احتراقشون، سهون با تشدید اصطحکاک جو و تقویت قدرت شعله، جونگده و مینسوک با سرد و گرم کردن ناگهانی سنگ ها و کیونگ سو با خورد کردن مستقیمشون
به این ترتیب باران شهابی کنترل شد و شهاب سنگ ها یا قبل از رسیدن به زمین کاملاً میسوختن و بخار میشدن یا به قدری خرد میشدن که اصابتشون به زمین پیامد خاصی در پی نداشت
با کم شدن تراکم شهاب سنگ ها و با هر باریکه ای از نور ماه که پدیدار میشد جونمیون برای آخرین بار اعضارو رو از نظر گذروند و سراسر اون زمین ترک خورده رو با آینه ای از جنس آب پوشوند؛ آینه ای که به سختی به مچ پاش میرسید ولی به خوبی اون دنیا رو منعکس میکرد.
اون آب و اسم گابریل همه ی چیزی یود که نیاز داشت تا زمین رو پشت سر بزاره و در مقر اصلی ردفورس سر از آب دربیارهجونمیون به محض ورود و شناور شدن در اون زیردنیای* بی جاذبه که حتم به یقین از بیرون به شکل یک چشم قرمز دیده میشد، میدونست که اون زیردنیا خود ردفورسه و بار دیگه بی اجازه واردش شده
جونمیون تونست با ارتباطی نزدیک تر و قوی تر از هر زمان دیگه، خاطرات و دنیای ردفورس از ازل تا به امروز رو از پنجره ی چشم اون ببینه
YOU ARE READING
صلابت بالهایت
Fantasyاین داستان، داستان ۹ نفره که زمانی ۱۲ تا بودن با قدرت هایی که میتونه زمین و آسمانو به لرزه بندازه و نمادی که تا ابد روی جسم و روحشون حکاکی شده کسایی که بدون اینکه بخوان مسئولیتی به سنگینی هدایت یه ملت و نجات بشریت روی دوششونه در تلاشی برای پایان به...