هر کسی نمایندهی گذشتهایـه که داشته. مردم بهم میگن گذشته رو فراموش کنم، به نظرتون میتونم خودم رو فراموش کنم؟ هر باری که توی آیینه نگاه میکنم، هر خمی که به ابروم اومده و هر چروک کنار چشمم یادآور یه برهه از زندگیمه، نظرتون چیه آیینهها رو از شهر جمع کنیم؟
چپتر سی و نه؛ رخنهی حس
این مدت که کمی آمار مهمانهای هتل بهتر شده، دوباره سر یوسانگ شلوغ شده و تقریبا همهی روزش به کار در آشپزخانه میگذره. از طرف دیگه جونگهو هم مثل یه وبال گردن مزاحم، دائم بهش چسبیده؛ هر چند که در کارها بهش کمک میکنه. اگه به خاطر کمکهای تاجر حجم کاریـش کمتر نمیشد تاحالا صدبار به یه روشی از آشپزخانه بیرونش میکرد.
جونگهو دور برش کیک رو با سس توت فرنگی و کارامل تزئین میکنه، با انگشتانش قابی دور بشقاب کیک میسازه و به دوراندازش نگاه میکنه. خندهای از رضایت میزنه و دست به پهلوهای پیشبند پوشش میندازه.
-دیگه کی بهتر از من میتونه همچین شاهکاری خلق کنه؟
یوسانگ تچی میکنه و میگه: یه سس زدی دورش دیگه، شاخ غول نشکستی که خرس گنده.
جونگهو کنار پسر میایسته. تفاوت هیکل هاشون کاملا مشخصه؛ یوسانگ بدنی ریزه میزه با عضلاتی کم حجم داره و از طرف دیگه مرد تاجر بدنی پر و حتی کمی تپل داره.
یوسانگ ماسوره به دست گرفته و با خامهی لیمویی کیک رو تزئین میکنه و توجهی به جونگهو نداره. حتی براش مهم نیست قیافهی یه مرد بالغ بعد از شنیدن چنین حرفی ممکنه چه شکلی بشه.
-ولی کیکهای تو واقعا خوشگل میشن، رابین هود. تو کارت تو کیک پزی واقعا خوبه.
یوسانگ به حرکت دستش ادامه میده.
-کارم تو خفه کردن آدمهای پرچونه هم حرف نداره ولی.صدایی از جونگهو درنمیاد. یوسانگ بالاخره موفق شد این مردک پر حرف رو ساکتش کنه. جونگهو از همون اولی که پا به این هتل گذاشته عین موی دماغ یوسانگ داخل آشپزخانه بهش چسبیده بود و یوسانگ که اون زمان نقاب پسر درخشان و فرشته نما رو زده بود نمیتونست کوچکترین اعتراضی نشون بده. چقدر خوبه که حالا میتونه خیلی راحت این مرد رو کلامی سر جاش بنشونه. به هر حال اگه فضولیهای پی در پی جونگهو نبود دستش برای کسی رو نمیشد.
-اع مینگی تو الان نباید خواب باشی؟
جونگهو با دیدن مینگی این رو میگه. مینگی همین شب گذشته اون اتفاقات وحشتناک رو از نظر گذرونده و باید خیلی خسته و خوابالود باشه اما حالا بهترین لباسهاش رو پوشیده و داخل آشپزخانه قدم گذاشته.
یوسانگ خودش رو عقب میکشه و به مردی که تفاوت قد و هیکل فاحشی با خودش و تاجر دیگر داره زل میزنه. از همون روزهای اول از این مرد میترسید و سعی میکرد کمترین حضور در جایی که مینگی هست رو داشته باشه.
ظاهر مینگی خیلی خسته و بیحال به نظر میرسه و جونگهو دائما از خودش میپرسه که چرا باید این ساعت اینجا حاضر بشه.
![](https://img.wattpad.com/cover/351669050-288-k925020.jpg)
VOCÊ ESTÁ LENDO
Phantom, Turbulent World(S1)
Fanfic●کاپل: یونگی، ووسان، سونگجونگ -وهم آلود، دنیای پرآشوب(فصل اول) ●یونهو به عنوان وارث هتل اِمِرالد دچار دسیسه های اطرافیانش بر سر قدرت و پول میشه و تاجایی پیش میره که دیگر به خودش هم یارایی برای تکیه نداره. چه کسی در اوج نزاری او رو به زندگی برمیگردو...