part 6

56 17 4
                                    

[جیمین]

صبح از خواب بیدار شدم قبل از اینکه دوش بگیرم رفتم صبحونه آماده کنم
از پله ها پایین میرفتم ک صدایی شنیدم
صدای یونگی بود اون توی سالن داشت با تلفن صحبت می‌کرد
میخاستم برم صبح بخیری بگم ک شنیدم
_نه فعلا کاریش نداشته باشین
تقاصشو پس میده ولی نه الان
قشنگ بگردینش

ترسیدم، نکنه بخاطر دیشب بود؟؟
اون زخم یا..
یکم عقب رفتم و دوباره به سمتش اومدم جوری که متوجه نشه چیزی شنیدم
_صبح بخیر یونگیشی
_قطع میکنم...صبح بخیر جیمینا
_امروز صبحونه چی دوست دارین آماده کنم؟
_من عجله دارم یه قهوه کافیه برام اما یوکی توفو آب‌پز دوست داره با کیمچی سرخ شده
_باشه،پس من میرم قهوه آماده کنم
_ممنون
جیمین لبخندی زد و به سمت آشپز خونه راه اوفتاد
بعد از آماده کردن قهوه ای برای یونگی شروع کرد به درست کردن توفو آب‌پز
_جیمینا
باصدای یونگی به سمتش برگشت
_بله
_من دارم میرم مراقب یوکی و خودت باش
_حتما،شماهم مراقب خودتون باشید
یونگی دستی تکون داد و از عمارت بیرون رفت
_خب وقتشه یوکی رو بیدار کنم
از پله ها بالا رفت و به سمت اتاق ها پا تند کرد که صدای گوشیش از اتاقش اومد
به سمت اتاقش رفت و گوشیش رو برداشت
_اوه هیونگ
_چطوری چیمی
_خوبم هیونگ، کجایی؟
_من میخام برم خرید
یه سری مواد غذایی برای کافه نیاز داریم
راسش زنگ زدم ببینم میتونی بیای؟؟
جیمین با صدایی یهو برگشت که یوکی رو پشت سرش دید
_اوه یوکی صبح بخیر
_صبح بخیر
جیهوپ از پشت گوشی داد زد
_صبح بخیرررر یوکیییی
یوکی با ذوق گفت
_هوسوک هیونگهه
_اره یوکی هیونگه،میگه که بریم همراهش خرید
نظرت چیه؟؟
_آخ جون
_خب پس هیونگ یوکی هنوز صبحونه نخورده،یه ساعت دیگه میتونی بیای؟
_اره جیمینا
_ فعلا
گوشی رو قطع کرد و پیش پای یوکی نشست و گفت
_تو برو پایین رو اپن برات صبحونه گذاشتم
تا تو صبحونتو میخوری من آماده میشم و لباس برای توهم آماده میکنم باشهه؟؟
_باشهه جیمینشیی
جیمین لبخندی زد و یوکی بدو بدو به سمت آشپز خونه رفت
[جیمین]
به سمت حموم رفتم و یه دوش کوتاه گرفتم
با همون حوله ایی که تنم بود به سمت اتاق یوکی رفتم و لباس هاشو آماده کردم و بعد به اتاق خودم برگشتم و
درحال پوشیدن لباس هام بودم که با صدای در برگشتم
_اوه هیونگ ببخشید
_چرا انقدر باید کپی عموت باشی
_چی؟
_هیچی،چیشده یوکی
_میخاستم کمکم کنی لباسامو بپوشم
_باشه کارم که تموم شد میام
_باشه
بعد از اینکه یکم موهامو با سشوار خشک کردم به سمت اتاق یوکی رفتم
تو راه گوشیم زنگ خورد
_او هیونگ
_من رسیدم
_باشه هیونگ الان میام درو باز میکنم
_یوکییی
_بله
_هوسوک هیونگ رسید من میرم درو باز کنم
_باشههه

باسرعت رفتم درو باز کردم
_سلام هیونگ
_سلام جیمین
_یکم صبر کن من لباسای یوکی رو بپوشونم
_باشه

اومدم برم اتاق یوکی که گوشیم زنگ خورد
_سلام هیون ووک
_سلام جیمینا چطوری
_مرسی خوبم،چخبر چیزی پیدا کردی؟
_آره ، یه چیز خفن
_جدی میگی؟؟
_دروغم کجا بود
_واییی هیون ووک سارانگهههه
_پس من چی جیمینا
_جیهونااا سارانگههههه
_بیا امروز همو ببینیم تا همه چیزو برات بگم
_ باشه،من امروز بیرون یه کاری دارم بیا همونجا همو ببینیم
_باشه پس رسیدی لوکیشن بفرست
_اووم خدافز

𝕃𝕠𝕧𝕖 𝕚𝕤 𝕙𝕖𝕣𝕖    ○yoonmin○|●kookv● عشق اینجاستNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ