Part2.جفت!؟

228 34 2
                                    

"الهه ماه میداند بعضی از پیوند ها نادرست است اما تا زمانی دخالت میکند که انسان ها باعث این پیوند اشتباه نباشند که اگر باشند روزی بالاخره همه چیز برمال میشود و انگاه است که الهه ماه هم نمیتواند رنگی بر این سیاهی بپاشد"
جئون جونگ‌کوک 4 -مئ-1991-سئول

فهمیدن اینکه جفت تهیونگ اخرین چیزی بود که دوست داشت گرگش بهش نشون بده.
وقتی متوجه شد دوباره درد پسر داره شروع میشه از کاری که شنیده بود موثر استفاده کرد.
امگا که جایی نزدیک به زیر شکمشو میمالید با صدای لرزون از درد گفت:ب..بهم دست..نز.ن
_ولی من میخوام بهت کمک کنم
+نمیخوام.. تو بهم گفتی ب..بچه
الفا وقتی دید نمیتونه از در صلح وارد بشه از کاری که ازش متنفر بود استفاده کرد .
چند لحظه بعد با صدای الفایی و چشمایی که رنگ اقیانوس بود به امگا گفت:بزار کمکت کنم امگا
تهیونگ رام شده از صدای الفایی جونگ‌کوک باشه ای زیر لب گفت
جونگ‌کوک خوشحال از نتیجه گیری با لبی خندان گفت:هرچی تو بخوای امگا
شلوارش که همین الان هم با اسلیک خیس شده بود رو از پاش خارج کرد و به گوشه ای پرت کرد با تمام اکراهیتی که داشت باکسر رو هم کنار شلوار رها کرد و انگشتاش رو با اسلیک کاکائویی امگا خیس کرد.
با چشمای بسته بدون نیم نگاهی به تن لختش به هر زوری بود دستش رو به سوراخ خیس پسر رسوند و انگشتش رو به راحتی واردش کرد.
امگا با حس کشیده شدن انگشتای مرد به دیواره های سوراخش ناله ای از درد کرد و به دست الفایی که مثل دیوانه ها چشماش رو بسته بود و لمسش میکرد چنگ زد.
امگا هیچوقت از اون قسمت لمس نشده بود و اغلب خودش یا هیت میتش*با هندجاب دادن دردش رو کمتر میکردن.
بعد از گذشت چند دقیقه امگا بالاخره کام شد و بدن بی جونش روی تخت اروم گرفت.
وقتی به خواب رفت الفا پتو رو تا روی پاهاش بالا اورد کنارش دراز کشید و تن به خواب رفتشو در اغوش کشید و به خواب رفت.
........

*هیت میت به افرادی گفته میشه که امگا ها باهاش دوره هیتشونو میگذرونن و تا هرچقدر امگا بخواد رابطه پیش میره و اغلب این فرد ثابته

.......‌.

با وول خوردن چیزی بین دستاش چشماش رو اهسته باز کرد تا به نور اتاق عادت کنه ولی با امگایی که سعی در فرار داشت مواجه شد.
با صدای خواب الود که حالا دو رگه هم شده بود گفت:جایی تشریف میبرین؟!
امگا از ترس چشماش رو بست و شونه هاش رو جمع کرد
رو به الفا برگشت و جواب داد:برم دیگه خیلی زحمتتون دادم بابا نگران میشه
جونگ‌کوک دستش رو کشید و داخل بغل خودش انداخت و بالافاصله جواب داد:نمیشه
چند لحظه ای به این منوال گذشت که امگا لب باز کرد و گفت:ببخشید اقای جئون من امروز کلاس دارم باید زودتر برم..درمورد دیشبم نگران نباشید اگه بابا چیزی پرسید میگم پیش هیت میتم بودم
جونگ‌کوک با شنیدن اون کلمه از زبون پسر به سرعت نشست و گفت:الان چی گفتی؟تو هیت میت داری؟کدوم خریه اسمشو بگو برم خفش کنم تا بفهمه حق نداره به جفت من دست بزنه
تهیونگ با تعجب کلمه اخر مرد رو تکرار کرد و منتظر یک توضیح قانع کننده بود
الفا دستی پشت گردنش کشید قرار نبود اینطوری خبر جفت بودنشونو بهش بده ولی با عصبانیت گند زده بود به همه چیز و حالا باید به امگایی که با اخمای تو هم رفتش شبیه گربه های بانمک شده بود و جونگ‌کوک سعی میکرد بهش نخنده تا بیشتر از این عصبانی نشه یه توضیح بده.
_میگم ولی باید قول بدی دادوبیداد نکنی
امگا چشمی چرخوند و زیر لب گفت:خیلی خب قول میدم
در نهایت الفا با کشیدن یه نفس عمیق شروع کرد:دیشب وقتی هیت شدی گرگ من به سطح اومد و بهم نشون داد که ما دو تا جفت همدیگه ایم
من اون موقع نمیتونستم بهت بگم چون اصلا تو حال خودت نبودی ولی الان که بهتری..ازت میخوام بیا ی و با من زندگی کنی تا بهتر همدیگرو بشناسیم و بتونیم زودتر ازدواج کنیم و با توجه به سن من زودترم بچه دار شیم..حالا ام اماده شو تا بریم شرکت و به پدرت بگیم
امگا بعد از کمی فکر کردن به حرفای مرد عربده کشید و با دو از اتاق خارج شد
با تمام سرعت اطراف سالن دوید و گفت:یکی منو از دست این پدوفیل نجات بده..یارو همسن بابامه بعد میگه جفتمه..عععععع
جونگ‌کوک که تمام مدت به چهار چوب درب تکیه داده بود و نگاهش میکرد با اومدن خدمتکار ها به سالن به سمتش قدم برداشت و تو یک حرکت پسر رو روی شونش انداخت به سمت اتاق رفت و مشت های پسر که به کمرش و لگد هاش که به شکمش میخوردن رو نادیده گرفت
وقتی از بسته بودن درب اتاق مطمئن شد امگا رو پایین گذاشت و دستاش رو بالای سرش بین دستای خودش زندانی و با عصبانیتی که الکی بودنش داد میزد به امگا توپید و گفت:حواست هست چیزی پات نیست.. میدونی که چه بخوای چه نخوای تو مال منی و کسی به غیر از من حق نداره تورو لخت ببینه چه اون هیت میت تخم سگت چه هر خر دیگه ای.حالا ام عین ادم اماده میشی تا بریم شرکت
امگا که رفتار مرد رو جدی گرفته بود با بغض تو گلوش گفت:نتیجه گیریت اشتباه بود.اول منو میبری خونه تا دوش بگیرم و لباس جدید بپوشم چون نمیخوام برای اولین بار منو یه ادم کثیف و نامرتب ببینن و تازه بعدش باهات میام شرکت اجوشی
الفا با ذهنی درگیر و تعجب پرسید:یعنی تا حالا نرفتی شرکت؟!!
در ضمن تو نمیتونی منو اجوشی صدا کنی
+ولی تو بهم گفتی بچه!
الفا هوفی از کلافگی کشید از امگا جدا شد و گفت: من اونموقع فقط میخواستم جینو بپیچونم منظورم واقعا این نبود
پسر شانه ای بالا انداخت و همینطور که به سمت شلوار و باکسرش میرفت گفت:به هر حال با توجه به اختلاف سنیمون شما برای من اجوشی حساب میشین درضمن دقیقا عین اجوشیا از حیونای مختلف خوشتون میاد
.........
"در اوایل هجده سالگیم از الهه ماه متنفر بودم که چرا جفتم را سر راهم قرار نمی دهد با اینکه اتفاق افتادن ان تقریبا غیر ممکن بود اما حال که اورا جوییده ام گویی یک لیوان اب نوشیده ام به همین سادگی.شاید هم به همین دلیل است که هر چیزی باید در زمان خودش اتفاق بیفتد چون از زمانش که بگذرد مانند میوه ای است که به مرور زمان خراب شده و دیگر قابل خوردن نیست."
کیم تهیونگ 10-مئ-1991-سئول

i need Chocolate.kookvWhere stories live. Discover now