Part6.باسن لونا گندس

131 16 0
                                    

جونگ‌کوک:اعتراف کن..تو از قبلم یه کراشی رو من داشتیا
تهیونگ:نخیرم نداشتم برو اونور
_نمیخوام لونای خودمه دوست دارم تو بغلش بخوابم
+اگه مادربزرگت یا پاپا ببیننمون کلمون کندس..خودت که میدونی نباید تا روز عروسی کنار هم باشیم بد یمنِ
_اخه چطور میتونم امگامو ول کنم وقتی همین الانشم گرگم داره برا خوردنت زوزه میکشه
+میشه انقدر از کلمه خوردن استفاده نکنی؟
_باشه کردن یا سکس چطوره
+الهه ماه!..چطور میتونی انقدر راحت درمورد این‌چیزا حرف بزنی
_چرا نزنم تو عملا دو هفته دیگه مال من میشی مال خود خودم..قراره نزارم شبا بخوابی..تازه خودت میدونی که من عاشق شکلاتم توام منبعش پس چرا خودمو محروم کنم
+خیلی خب بسه دیگه فکر کنم بهتره بری سرکار
_بیخیال الان یازده شب
::::::::::::::::
هنوز خورشید تصمیم به بیداری نداشت که جه این بدون درب زدن وارد اتاق امگا شد
اما همینکه نوشو تو بغل امگا دید تقریبا سکته کرد
ولی از الهه ماه تشکر کرد که هردو لباس تنشونه
وقتی به تخت رسید با صدای بلند فریاد زد:شما دوتا تو بغل هم چه غلطی میکنین
هردو پسر به یکباره از جا پریدن و با چشمای خوابالود دنبال منبع صدا گشتن که با جه این دست به سینه و عصبانی روبه رو شدند
جه این با دندان های به هم قفل شده به اون دو خیره بود و نیازمند یک توضیح
جونگ‌کوک اولین کسی بود که از روی تخت پایین اومد و به زن نزدیک شد اما طولی نکشید که دستی محکم به گونش برخورد کنه
جه این بدون توجه به نوه متعجب و بهت زدش تنه ای بهش زد و به تهیونگ نزدیک شد و دستوری گفت:لباساتو بکن امگا همین الان
تهیونگ با این حرف کاملا به حالت بیدار باش دراومد و گفت:یعنی چی که لباسامو دربیارم خانم جئون دیوونه شدین
_هی هی مادربزرگ دیگه داری زیاده روی میکنی..اول بی اجازه میای تو اتاق یه سیلی میزنی تو گوش من بعدشم از امگام میخوای برات لخت شه
*اون که حقت بود خودتم میدونی چرا درمورد این پسرم میخوام بدونم دیشب کاری کردین یا نه
_میتونی فقط بپرسی اونوقت جوابتو میدم
*خیلی خب..دیشب کاری کردین یا نه؟
_این یه سواله شخصیه پس جواب نمیدم
*ها!!
................
+چرا بهش نگفتی کاری نکردیم
_اگه میگفتمم باورش نمیشد اونوقت باورت بشه یا نه باید براش لخت میشدی..البته الان که فکرشو میکنم همچین بدم نبودا
+هی مراقب حرفات باش..حالاام عین یه آلفای خوب بلند شو برو سر کار دیگه بهونه ساعتوفلانم نداری..یادت که نرفته شرکت خودت باید لباسامونو طراحی کنه
_اول لونا بوس بوسیم کنه بعد قول میدم برم
+خدای من کی باورش میشه مردی که تو بغل منه 35سالشه..خیلی خب آلفا کوچولو
تهیونگ بوسه ای روی گونه مرد کاشت و تا خواست ازش جدا بشه جونگ‌کوک گردنش رو گرفت و شروع به بوسیدن لبهاش کرد
اینبار خبری از ملایمت اول نبود و جونگ‌کوک عملا داشت لبهاش رو میکند
اما هیجانی که این دفعه داشت به مراتب از سری قبل بیشتر بود
جونگ‌کوک مثل دفعه قبل چشمهاش باز بود و نظاره‌گر ری‌اکشن های پسر بود
از نظرش هیجان و استرس پسر هنگام بوسه براش زیباترین بود چون با هیجان سعی میکرد داخل بوسه همکاری کنه و استرس داشت که اشتباه انجامش نده
البته که ناشیانه و شلخته میبوسید اما همین هم برای جونگ‌کوک زیبا بود همینکه خودش صاحب اولین بوسش بود برای تمام طول عمرش بس بود شاید چون قرار بود در آینده خیلی کارا با اولین هاش بکنه
::::::::::::::::
بالاخره هفته اول تمام شده بود و جونگ‌کوکو تهیونگ در اتاق های خودشون به سر میبردن و هیچ برخوردی باهم نداشتند البته بهتره بگیم روز ها هیچ برخوردی باهم نداشتند چون به وقت شب زمانی که الهه ماه برای محافظت از رز برمیخواست اون دو در کنار هم مشغول خوش و بش بودند
......................
*براش یه معلم تانگوام بگیر مطمئنم موقع رقص دستش به پاش میگه زکی
_اوه بیخیال مادربزرگ امگای من بهترین معلم تانگو بین پکاس و تو میخوای برام معلم بگیری..خب اجازه بده امگام بهم آموزش بده اینطوری که خیلی بهتره
*دهنتو ببند سو استفاده گر
=به به میبینم که درحال آماده کردن دامادمین
*بله چون شما چلاقی
=خیلی خب من برای دعوا اینجا نیستم بخاطر همین حرفتونو نشنیده میگیرم..اومدم بگم کار طراحی و تایید لباس ها تموم شده باید امروز برای پرو برین
_مرسی رفیق؟..بابا؟..پدرشوهر‌؟..وای الان باید چی صدات کنم؟
=همون رفیق فکر کنم گزینه خوبی باشه..مطمئنا علاقه ای به اینکه رفیق 15سالم بابا یا پدرشوهر صدام کنه ندارم اونم وقتی پسرمو دو دستی تقدیمش کردم
_خیلی خب پس من میرم دنبال تهیونگ تا باهم بریم شرکت

i need Chocolate.kookvDonde viven las historias. Descúbrelo ahora