𝟷𝟻: ғɪɴᴀʟʟʏ.!

144 32 38
                                    

_الو جونگکوک هیونگم شرکته؟

×نه اینجا نیست امروز نیومده

_پس کجاست صبح تاحالا هرچی زنگش میزنم جواب نمیده

×نمیدونم بزار از تهیونگ بپرسم خبرت میکنم

_باش

تماس رو قطع کرد به طرف دفتر تهیونگ راه افتاد
وارد دفتر شد و با تهیونگی که سرش رو گرفته بود و چشم هاش رو بسته بود روبرو شد

×هیونگ؟

سرش رو بالا آورد و نگاهش کرد

+چیه؟

×چیزی شده؟

+کارتو بگو

×چرا سوکجین هیونگ نیومده امروز؟

+برو از خودش بپرس

×جیمین میگه صبح تاحالا خبری ازش نیست تلفنشم جواب نمیده

+خب چیکار کنم؟

×هیونگ میشه درست جواب بدی مطمئنم هر اتفاقی که افتاده باشه تو خبر داری

+نمیدونم منم زنگش زدم جواب نمیده

جونگکوک سری تکون داد و خواست چیزی بگه که تهیونگ بلند شد و به طرف در رفت

×حالا کجا میری؟

+زود برمیگردم

از دفتر خارج شد و به طرف پارکینگ رفت
از صبح فکر میکرد فقط تماس های اونو جواب نمیده ولی الان که میدید حتی تماس های جیمین هم جواب نمیده نگران شده بود

به جاهایی مثل رستوران و فروشگاه و چندتا بار که قبلا اونجاها دیده بودش سرد ولی نبود هوسوک هم خبری از نداشت
همش بهش زنگ میزد تا شاید جوابش رو بده ولی هیچ جوابی از نمیگرفت
ناامید توی ماشین نشسته بود و فکر میکرد کجا دیگه باید دنبالش بگرده ولی چیزی به ذهنش نمیرسید
دوباره بهش زنگ زد با اینکه امیدی نداشت جواب بده
تماس وصل شد

+الو جین؟ کجایی صبح تا الان؟ چرا تلفنتو جواب نمیدی؟

-تهیونگ..

صدای آروم و کشیدش نشون از مستیش میداد
تهیونگ پووفی کشید و گفت

+دوباره مستی؟

-هوووم فکر کنم

+کجایی؟

-یه بار...نزدیک شرکت

+لعنت بهت الان میام

به طرف شرکت راه افتاد و امیدوارم بود درست بهش گفته باشه
با رسیدن به بار و دیدن سوکجینی که سرش روی میز بود و آروم چیزی رو زمزمه میکرد به طرفش رفت و گفت

+اینجا چیکار میکنی؟ چرا تلفنتو جواب نمیدادی؟

سوکجین سرش رو برداشت خندید و گفت

-واضح نیست؟ نمیخواستم باهات حرف بزنم

تهیونگ تکخندی کرد و کنارش نشست

𝙰𝚍𝚟𝚎𝚛𝚜𝚎Where stories live. Discover now