𝟷𝟿: ʀᴇᴍɪɴᴅᴇʀ.!

107 29 4
                                    

باهم به طرف خروجی شرکت میرفتند که تهیونگ رو به سوکجین کرد و گفت

+راستی سوکجینا جونگکوک گفت یکی از دوستاش یه مهمونی گرفته میای بریم؟

چشم هاش رو چرخوند و گفت

-نه اصلا حال و حوصله‌ی اینجور جاها رو ندارم

+یاا بیا دیگه گفته خیلی شلوغ نیست

شونه‌ای بالا انداخت

-خب تو برو من هنوز دارم تاوان آخرین باری که رفتم اینجور جاها رو پس میدم

ایستاد و اخمی کرد

+چه تاوانی؟

همونطور که سعی میکرد جلوی خندش رو بگیره جواب داد

-تو دیگه! آخرین باری که رفتم پارتی خونه‌ی تو بیدار شدم

+یاا کیم سوکجین.!

سوکجین خندید و چند قدم مونده تا ماشین رو برای حفظ جونش دویید
تهیونگ با چشم های ریز شده نگاه کرد و بهش نزدیک شد

+پس من تاوانتم؟

سری تکون داد و گفت

-آره خب همه تاوان ها که بد نیست ورژن خوب هم داره

چشم هاش رو چرخوند و سوار ماشین شد
سوکجین هم خندید و سوار شد
تهیونگ همونطور که راه میوفتاد دوباره گفت

+حالا نمیای بریم؟

سرش رو به صندلی ماشین تکیه داد و به تهیونگ خیره شد

-تو میخوای بری؟

+اگه تو بیای آره

-کی؟

+فردا شب

شونه‌ای بالا انداخت و گفت

-چیکار کنم دیگه مجبورم

تهیونگ لبخند بزرگی زد و ماشین رو نگه داشت
سوکجین از ماشین پیاده شد و با جونگکوکی که از خونه میومد بیرون روبرو شد
با دیدنش لبخندی زد و به طرفش اومد

×او سلام هیونگ

قبل از اینکه سوکجین حرفی بزنه تهیونگ خندید و گفت

+اینجا چیکار میکنی جئون؟ کارو ول میکنی میای اینجا؟

سری تکون داد و گفت

×آره دیگه مثل شما نیستم دوست پسرم پیشم باشه باهم برگردیم باید بیام بهش سر بزنم

سوکجین خندید و موهای پسر رو بهم ریخت

-من برم مراقب خودتون باشین

قبل از اینکه بره جونگکوک دستش رو گرفت و گفت

×نه صبر کن هیونگ کارت دارم

ابرویی بالا انداخت

-چیشده؟

𝙰𝚍𝚟𝚎𝚛𝚜𝚎Where stories live. Discover now