با دیدن قامت پسری که صورتش مثل برف سفید و دور چشمهاش رو سیاهی کمی گرفته بود، دستش رو روی قلب ضربان گرفتهاش گذاشت و هینی از روی ترس کشید.
جونگکوک که با دیدن ترس داخل چشمهای جیمین نیشخندی روی لبهای باریکش اومد و با قدمهای آهستهای به سمت پسرک ترسیدهای که توی خودش جمع شده بود، رفت.
جیمین با دیدن پسری که با صورت ترسناک و اون نیشخند رو اعصاب بهش نزدیک میشد، خودش رو کمی عقب کشید و با برخورد کمرش به میز پشت سرش از حرکت ایستاد.
بزاق داخل دهنش رو به سختی قورت داد و با ترس به اون موجود عجیب که صورتش رو نزدیک میاورد و سایهای روش میانداخت، نگاه کرد.
با کامل نزدیک شدن صورت جونگکوک بهش ترس به جسم لرزونش قالب شد و سیاهی اطرافش رو گرفت، جونگکوک قبل از سقوط پسرک ریز جسته و برخورد سرش با میز دستهاش رو دور جسم سبکش حلقه کرد و اون رو به آغوش سرد خودش دعوت کرد.
نگاهی به چشمهای بسته جیمین کرد و لبخندی به زیبایی و مظلومیتش زد و با لمس گونهی برجستهی پسر لب زد:
- هنوز مونده تا ازم بترسی کوچولوی دوستداشتنی.
جیمین رو روی تخت گذاشت و با کشیدن پتو روی جسم یخ کردهی اون و لمس ریز لبهای درشت پسر خم شد و کنار گوشش گفت:
- زود بیدار شو زیبای خفتهی من تا بتونم توی بیداری هم تصاحبت کنم.
.
.
.
با احساس گرمای شدیدی چشماشو باز کرد که با اتاق نیمه تاریکش مواجه شد.نور کم ماه که از پنجره به داخل میتابید دیدشو راحت تر میکرد.
پتو رو از روی بدن عرق کردش کنار زد و روی تخت نشست،داشت فکر میکرد که اتفاق چندساعت پیش خواب بود یا نه.
_داری به من فکر میکنی بیبی؟
جیمین با ترسی که دوباره بهش وارد شده بود سرشو سمت جونگکوک که کمی اونورتر روی صندلی نشسته بود چرخوند.
بدن لرزونشو روی تخت عقب کشید و سعی کرد بدون تته پته حرفشو بزنه ولی همچینم موفق نبود.
+ت..تو کی هستی.چجوری او.مدی اینجا
جونگکوک از جاش بلند شد و سمت تخت رفت که جیمین بیشتر به عقب رفت.
_از من میترسی؟!
جیمین با قیافه ای که داشت میگفت آر یو کیدینگ می؟! به جونگکوک نگاه میکرد.اون احمق بود؟چجوری از پسری که یهو از اتاقش سر در اورده با اون قیاقه ترسناکش میشه نترسید.اوموو
جونگکوک خنده ی بلندی کرد و با کمی فاصله از جیمین روی تخت نشست.
_درسته.نمیشه که از من نترسید
جیمین با تعجب نگاه پسر کرد.اون ذهن اونو خونده بود؟اما چجوری.کلی سوال توی سر جیمین بود ولی توان پرسیدنشونو نداشت.شایدم ت.مشو
ولی باید میفهمید اون اینجا چی میخواد.ایندفعه بدون تته پته!
+نشنیدی چی گفتم؟گفتم تو کی هستی و اینجا چیکار میکنی
جونگکوک به صورت جیمین که با اون اخم کیوت تر شده بود نگاه میکرد .
_اینارو بعدا میفهمی کوچولو.الان یکار مهم تر داریم
جیمین خواست چیزی بگه که با کاری که جونگکوک کرد چشماش گرد شد...سلام خوشگلام...اینم پارت جدید،ووت و نظر یادتون نره🥹🤍💋
YOU ARE READING
𝐌𝐨𝐧𝐬𝐭𝐞𝐫👁ᵏᵒᵒᵏᵐⁱⁿ
Horrorهیولا❗️ کاپل:کوکمین ژانر:تخیلی،اسمات،ترسناک،شایدکمدی بخشی از فیک: گردن و ترقوه هاش پر از مارکای بنفش رنگ بود و گوشه لبش زخم کوچیکی دیده میشد. جیمین داشت فکر میکرد که دیشب توی مهمونی رابطه ای با کسی داشته؟ ولی اون اونقدر مست نبود که متوجه نشه با کسی...