One

837 115 110
                                    


پسر دست جیمین رو به شدت کشید و پسرمو تیره به ضرب روی پای پسر کوچکتر افتاد. حرکت دست وحشیانه و محکمش رو دور کمرش احساس کرد و بعد نجوایی منزجر کننده گوشش رو خراشید..

= آقا معلم.. مگه من نگفتم ازم دور نشو؟

­­__________________

وارنینگ: در این فیکشن آزار کلامی، جنسی و خشونت به قلم کشیده شده

پسر درحالی که صدای گوشیش رو تا ته بالا برده بود، با سرخوشی در حال آماده شدن بود و هرازچندگاهی هماهنگ با موسیقی خوش‌وایب و دلنشین پخش شده از تلفن همراهش، حرکت ریزی جلوی آیینه می‌زد و با صدای خواننده‌ی زن همخوانی می‌کرد.

کراواتش رو جلوی آیینه درست کرد و وسایلش رو برداشت. درسته که از تیپ رسمی خوشش نیومد ولی نباید توی محیط رسمی و حساسی مثل مدرسه، تیپ کژوال همیشگیش رو تن می‌زد.

راس ساعت، از خونه حرکت کرد و دقایقی قبل از زمان معین شده، قدم های سریعش سالن خلوت و تمیز مدرسه رو طی می‌کردن. سطح بالای کورتیزول و آدرنالین توی بدنش قلب کوچکش رو به تپش انداخته بود. با عجله خودش رو به دفتر معلمان رسوند و قبل از باز کردن در نفس عمیقی کشید. چشماشو بست و عینک روی چشماش رو تنظیم کرد و با آسودگی نسبی و ظاهری وارد اون دفتر با پنجره‌های بزرگ و نورگیر شد.

نگاه آقای مدیر روی پسر جوان و تازه وارد نشست و لبخند ملایمی روی لبهای مرد جا افتاده‌ای که به دل جیمین بسیار نشسته بود جا گرفت.

= سلام معلم پارک..

~~~~

جیمین لبخند واضح و پررنگی روی لبهاش نشوند و دفتر و برگه‌های دستش رو روی میز گذاشت و با صدای رسایی گفت

+ روز بخیر بچه‌ها.. پارک جیمین هستم. همون‌طور که میدونید آقای یانگ بنا به دلایلی از مدرسه رفتن و از این به بعد من جای ایشون قراره به شما تدریس کنم. امیدوارم اوقات خوبی کنار هم داشته باشیم

جیمین تمام این سخنرانی کوتاهش رو با همون لبخند چشم‌گیرش انجام داد ولی چهره‌های سرد و دوست نداشتنی دانش آموزهای سال اولی بزاق دهانش رو خشک می‌کرد.

خصوصا چهار پسری که با لباس فرم های شلخته و کراوات های نامنظم چهارخونه فرمشون در انتهای کلاس نشسته بودن و یکی از اونها..

نگاه خیلی بدی داشت!..

~~~~~

+ خب بچه‌ها این هم از فرمول واریانس. یادتون باشه توی سه تمرین اول کتاب حتما این فرمول رو در بخش داده‌ها یادداشت کنید و بعد سراغ میانگین برید. حالا کی میخواد سوال اول روی تخته رو حل کنه؟

جیمین گچ رو کنار گذاشت و سمت کلاس برگشت. چهره‌های بی‌حوصله و خسته بچه‌ها تنها پس زمینه ذهنش توی این یک هفته‌ای بود که معلم این مدرسه شده بود.

The teacher has a Gangster!Where stories live. Discover now