Two

490 97 101
                                    

مردمک چشماش مثل صبح که از خواب بیدار شده بود و به سقف زل زده بود، روی سنگ‌های خاکستری ثابت ایستاده و بدون توجه به اینکه حافظه‌ی ماهیچه‌اش چطور اونو به سمت مقصدش هدایت می‌کرد، قدم برمیداشت..

چتری های لختش جلوی صورتش تکون میخوردن تا اینکه به جایی رسید و ایستاد و تارهای ابریشمیش هم سرجای خودشون ثابت شدن..

نگاه لرزانش بالا اومد و متد همیشگیش برای آرامش گرفتن رو اجرا کرد.

نفس عمیق.. بازدم.. دم عمیق و انجام کار..

دم عمیقش رو گرفت و دستش رو روی دستگیره گذاشت و درو سریع باز کرد.

مرد جاافتاده نگاهش رو بالا آورد و لبخند نرمی به پسر زد.

= اوه اومدی معلم پارک.. بیا بیا اینجا بشین

جیمین پس از تعظیم کوتاهی با لبهای بهم فشرده جلو رفت و روی مبل جلوی میز چوبی و کنده‌کاری شده‌ی مدیر نشست.

= خب.. گفتی موضوع مهمیه و باید قبل از شروع هفته‌ی جدید باهام حرف بزنی.. می‌شنوم..

~~~~~

= نمیشه

+چییی؟؟؟

جیمین با شگفتی گفت و بالاتنه‌اش رو جلو کشید. یعنی چی که نمیشه؟

+ چرا نمیشه آقای مدیر؟ شما متوجه هستین اونا چکاری کردن؟

مرد به صندلیش تکیه داد و نفس عمیقی کشید و با صدای آرومی گفت

= نمیشه من اون دانش آموزا رو اخراج یا تنبیه کنم چون صداقت حرفتون مشخص نیست

جیمین با ناباوری به مرد خیره شد و فقط چندثانیه طول کشید تا از شدت عصبانیت لرزی به دستاش بیفته..

با خشم بلند شد و گفت

+ صداقتم مشخص نیست؟ به نظر شما مریض بودم که بیام همچین داستانی براتون تعریف کنم و خودم رو بی‌ارزش و خوار کنم؟؟ آررره؟

مدیر سعی کرد با دستاش پسر رو به آرامش دعوت کنه

=آروم باشید.. شما منظور منو بد متوجه شدید آقای پارک. من به شما شک ندارم و میدونم حقیقتو میگید ولی ما.. یکسری معذوریت هایی داریم

لحن جیمین افت کرد. جوری که کرد با ناچاری اون جمله رو گفته بود اصلا خوب به نظر نمی‌رسید

+چی؟...

= همون‌طور که میدونی این مدرسه به خاطر خصوصی بودنش دانش آموزان کمتر ولی با سطح مالی بالاتری داره. اکثر والدین بچه‌های اینجا وضع مالی خوبی دارن و خب.. پدر مین ایلگوک معاون اداره‌ی مالیات مرکزیه

اخم های جیمین درهم رفت. خب که چی؟ میخواست با این حرف به کجا برسه؟

مدیر نفس دیگه ای کشید و همون‌طور که با خودکار توی دستش بازی میکرد ادامه داد

The teacher has a Gangster!Where stories live. Discover now