مردمک چشماش مثل صبح که از خواب بیدار شده بود و به سقف زل زده بود، روی سنگهای خاکستری ثابت ایستاده و بدون توجه به اینکه حافظهی ماهیچهاش چطور اونو به سمت مقصدش هدایت میکرد، قدم برمیداشت..
چتری های لختش جلوی صورتش تکون میخوردن تا اینکه به جایی رسید و ایستاد و تارهای ابریشمیش هم سرجای خودشون ثابت شدن..
نگاه لرزانش بالا اومد و متد همیشگیش برای آرامش گرفتن رو اجرا کرد.
نفس عمیق.. بازدم.. دم عمیق و انجام کار..
دم عمیقش رو گرفت و دستش رو روی دستگیره گذاشت و درو سریع باز کرد.
مرد جاافتاده نگاهش رو بالا آورد و لبخند نرمی به پسر زد.
= اوه اومدی معلم پارک.. بیا بیا اینجا بشین
جیمین پس از تعظیم کوتاهی با لبهای بهم فشرده جلو رفت و روی مبل جلوی میز چوبی و کندهکاری شدهی مدیر نشست.
= خب.. گفتی موضوع مهمیه و باید قبل از شروع هفتهی جدید باهام حرف بزنی.. میشنوم..
~~~~~
= نمیشه
+چییی؟؟؟
جیمین با شگفتی گفت و بالاتنهاش رو جلو کشید. یعنی چی که نمیشه؟
+ چرا نمیشه آقای مدیر؟ شما متوجه هستین اونا چکاری کردن؟
مرد به صندلیش تکیه داد و نفس عمیقی کشید و با صدای آرومی گفت
= نمیشه من اون دانش آموزا رو اخراج یا تنبیه کنم چون صداقت حرفتون مشخص نیست
جیمین با ناباوری به مرد خیره شد و فقط چندثانیه طول کشید تا از شدت عصبانیت لرزی به دستاش بیفته..
با خشم بلند شد و گفت
+ صداقتم مشخص نیست؟ به نظر شما مریض بودم که بیام همچین داستانی براتون تعریف کنم و خودم رو بیارزش و خوار کنم؟؟ آررره؟
مدیر سعی کرد با دستاش پسر رو به آرامش دعوت کنه
=آروم باشید.. شما منظور منو بد متوجه شدید آقای پارک. من به شما شک ندارم و میدونم حقیقتو میگید ولی ما.. یکسری معذوریت هایی داریم
لحن جیمین افت کرد. جوری که کرد با ناچاری اون جمله رو گفته بود اصلا خوب به نظر نمیرسید
+چی؟...
= همونطور که میدونی این مدرسه به خاطر خصوصی بودنش دانش آموزان کمتر ولی با سطح مالی بالاتری داره. اکثر والدین بچههای اینجا وضع مالی خوبی دارن و خب.. پدر مین ایلگوک معاون ادارهی مالیات مرکزیه
اخم های جیمین درهم رفت. خب که چی؟ میخواست با این حرف به کجا برسه؟
مدیر نفس دیگه ای کشید و همونطور که با خودکار توی دستش بازی میکرد ادامه داد
YOU ARE READING
The teacher has a Gangster!
Fanfiction←[کامل شده]→ جیمین خیلی خوشحال بود.. بعد از تلاش های شبانه روزی، اون الان در جایی که لیاقتش رو داشت ایستاده بود و لبخند میزد. هرچند، انگار چیزی درست نبود.. شاید هم فقط مشکل اون پسر آروم با چشم های تیره و نگاهِ مرموزی بود که ثانیهای از روی جیمین بر...