Part8
" ته ابرویی بالا انداخت "
+ مطمئنی کوک ؟چرا همچین چیزی رو قبول میکنی ؟
-چون الان نیازت دارم
و اینجوری وقت بیشتری رو باهم میگذرونیم وقتی تربیتم دسه تو باشه
میدونم ازم متنفری دلی شاید اگه بیشتر باهم وقت بگذرونیم من اونقدرام نفرت انگیز نباشم برات
+ باشه .
" بعد دستش رو به سمت دیک کوک برد و دستش رو تکون داد "
-عاح...ولی اوپا...من دیکتو میخوام
+ پس برگرد کوچولو
"کوک مشتاقانه و نیازمندانه برگشت"
+ خیلی سوراخت کوچیکه کوک .. پاره میشی
-خب تاحالا سکس نداشتم
اروم پیش برو
+ من کارم آروم و اینا نیس
نمیخوای برو بیرون
-باشه باشه میخوام..لطفا
" ته بدون اینکه مهلت حرف اضافه ای رو به دیکش رو کامل واردش کرد "
"کوک از شدت درد و لذت و پر شدن یهویی سوراخش نالش تبدیل به جیغ شد"
" ته شروع کرد به ضربه زدن محکم توی حفره داغ داداش کوچیش "
-عاححح فاکککک عاححح ت..تهیونگ خواهش میگنم اروم تر عاححح دارم...دارم پاره میشم عااححح فاککک
+ هیششش آروم .. نمیخوای بقیه بفهمن که زیر داداش بزرگت داری پاره میشی مگه نه ؟
-ن.نمیتونم خودتمو عاححح کنترل کنم عاحح
+ اشکال نداره .. پس ناله هات رو بلند تر کن بیبی
" و بعد با شدت به حفره داغش ضربه زد
"کوک از شدت درد و نیاز پاهاش میلرزید و بلند ناله میکرد"
+ کام شو برای داداشت کوک
YOU ARE READING
Prince
Fanfictionکیم تهیونگ پسر پادشاه کره ی جنوبی بود که حق نداشت با همجنس خودش رابطه عاطفی و جنسی داشته باشه اما اون ذاتا به پسر ها علاقه داشت از اون طرف یک داداش ناتنی به اسم جئون جونگکوک داشت که از تهیونگ 4 سال کوچیکتر بود و 20 سالش بود اول از کوک متنفر بود اما...