~'part 1'~

70 10 3
                                    


همینجوری که داشت یکم از قهوه ش که تازه گارسون آورده بودتش رو می‌خورد نگاهش به میز بغلی افتاد دوتا پسر که رو به روی هم نشسته بودن و دست همو گرفتنه بودن کریس نگاه عصبانی و کلافه اس بهشون انداخت و سریع از جاش پاشد که حتی گارسونی‌ که تازه قهوه شو آورده بود و داشت میرفت متعجب برگشت

گارسون: آقا قهوتونو‌ میل نکردین.!

کریس نگاهی به میز بغلی انداخت و بعد سرشو برگردون و پلک هاشو روی هم فشار داد و با سر به اون میز اشاره کرد

_ اونو اونجا میبینی؟

گارسون با تعجب جواب داد

گارسون : عه اون زوج گی که اونجا نشستن رو میگید؟؟

چان جواب داد

_ آره ، من چند بار بهت گفتم که زوج های گی رو به کافه من راه ندید ها؟؟

گارسون سرشو شرمنده انداخت پایین

گارسون : ببخشید آقای کریستوفر

و تعظیمی کرد

کریس عصبانی نفسشو به بیرون فوت کرد و گفت

_ یک بار دیگه ببینم زوج گی به اینجا راه دادی همه تونو اخراج میکنم فهمیدی؟؟

گارسون دوباره تعظیم کرد و بعدش کریس از کافه‌ش خارج شد

کریس همین جوری که داشت به سمت ماشینش میرفت یه زوج گی رو دید
عصبانی آروم زیر لب گفت

_ چرا همه یهو گی شدن؟؟

و سریع سوار ماشینش شد تا زودتر بره به شرکتش

...

وقتی رسید شرکت با قدم های بزرگ به سمت در رفت و سوئیچ ماشینشو به نگهبان داد
و سریع وارد شد وقتی وارد شد منشیش سریع به سمتش اومد و گفت

منشی : آقای کریس امروز ساعت ۲ یه جلسه دارید و ساعت ۳ باید برای بازدید از عکاسیه‌ مدلا برید و بعد ساعت ۵:۳۰ برید برای بستن قرداد جدید با شرکت کیم

کریس برای لحظه ای ایستاد و به سمت منشیش‌ برگشت

_ با کدوم شرکت؟؟

منشی جواب داد

منشی: شرکت کیم

کریس با شکایی‌ جواب داد

_ شرکت آقای کیم تهیونگ و خواهرش؟؟

منشی حرف کریس رو کامل کرد

منشی : کیم جنی

کریس برگشت و به راهش ادامه داد

_ جنی؟؟ همون دختره که یه دوست دختر داره؟؟

منشی دوباره حرف رئیسش رو کامل کرد

منشی :  لیسا مانوبان

کریس بلخره به دفترش رسید و روی صندلیش نشست و خودشو به جلو کشید و دستشو روی میز گذاشت

_ ما باهاشون قرارداد نمیبندیم‌

منشی شوکه جواب داد

منشی : ببخشید؟؟

کریس در کمال آرامش جواب داد

_ باهاشون قرار داد نمیبندیم‌ از این واضح تر آقای لی؟؟

منشی با شوک جواب داد

منشی : بله آقای کریس

لی تعظیم کرد و از اتاق خارج شد

....

به سمت تختش رفت بعد از یه روز طولانی یه دوش آب گرم و یه تخت نرم و خواب می‌چسبید‌

سریع رفت توی تختش و پتو رو کشید روی خودش آباژور رو خاموش کرد و به پهلو چرخید و پتو رو روی خودش انداخت

و چشماشو بست و در عرض ۱ دقیقه به خواب عمیقی فرو رفت

.......

با حس چیزی رو لبش تکونی خورد ولی بعد از ۱۰ ثانیه صدایی شنید

+ هی آقای خواب آلو

و دوباره یه چیزی رو روی لبش حس کرد کوتاه بود و بعد از ۳. ثانیه ورداشته شد

چشماش‌ کم کم باز کرد که با یه پسر درست توی بغلش مواجه شد...

______

خب اوکی بود؟؟

واییی خودم که خیلی ذوق دارمممم

بچه ها اینو خیلی حمایت کنید مرسی♡♡

خدافظظظ♡♡

Amis♡

I'm not gay!! [ chanlix ]Onde histórias criam vida. Descubra agora