part 1🔪

78 9 47
                                    

نفس عمیقی کشید و انگشتای دستشو لای موهاش حرکت داد،نگاهی ب ساعت دیواری کرد ک تیک تاکش سکوت اتاقو میشکست.

ساعت هشت صبح بود و دقیقا ۱۲ساعته ک تو اتاق خودشو با این پرونده ها حبص کرده بود .
نگاهی ب عکس ها انداخت و چشماشو روی هم فشرد و کاغذای عکس و لای انگشتاش مچاله کرد .
پنج تا قتل تو دو هفته بی سابقه بود.
قتل هایی ک نمیتوست ب دست ی آدم معمولی انجام شده باشه،اون ی جانی کاربلد بود ک هیچ بویی از انسانیت نبرده بود و هیچ ردی از خودش باقی نمیگذاشت.
دستشو ب سمت شیشه ویسکی دراز کرد ، اونو از روی میز برداشت و ب لباش نزدیک کرد و سرشو بالا برد.

+لنتی

شیشه خالی شده بود.نگاهی ب پاکت های خالی سیگار کرد ک روی میز پخش شده بود .هیچ سیگاری هم برا کشیدن باقی نذاشته بود.چشماشو چرخوند و از روی صندلی بلند شد .
سرش گیج میرفت معدش میسوخت،چشماشو روی هم فشار داد و سرش و تکون داد ک سیاهیِ دیدشو کم کنه .پاهاشو روی زمین کشید و ب قفسه ها نزدیک شد و شیشه جدیدی برداشت.
درش و باز کرد و اونو روی زمین انداخت و شیشه رو ب لباش نزدیک کرد.

_بسه دیگه داری خودتو خفه میکنی.

با چشمای نیمه باز ب چشمای خاکستری رنگش ک با رگه های آبی ترکیب شده بود نگاه کرد .

+شیشه رو بده من ،کمکم میکنه بهتر تمرکز کنم.

لینا دستش و پس زد و ویسکی و از هری دور کرد .

_رو پاهات نمیتونی وایسی چطوری میخوای تمرکز کنی؟
کل اتاق و بوی سیگار و الکل برداشته ،کل شب هم ک بیدار بودی و لب ب هیچی نزدی ، فقط داری الکل میخوری.اینجوری هیچ کاری پیش نمیره.

حوصله غرغرای لینارو نداشت ،بیخیال الکل شد و ب طرف میزش رفت . روی صندلی نشست و سرشو تکیه داد.شقیقه هاش درد میکرد و عرق روی تموم پوستش نشسته بود. چند دکمه از لباسشو باز کرد تا یکمی هوا ب پوستش برسه و نفس کشیدن براش راحت تر بشه.با حس لرزشی ک ب پاش وارد شد دستشو داخل جیبش کرد و ب صفحه تلفنش نگاه کرد.آیکن سبزو فشار داد.

+بله هیرو

با هر حرفی ک از پشت تلفن زده میشد اخمش پررنگ تر میشد.

+باشه سریع خودمو میرسونم.

گوشی موبایل و روی میز انداخت دستی روی صورتش کشید و لباش و ب هم فشرد

+لیامو خبر کن باید بریم

لینا ک با دیدن حال هری داستان و فهمیده بود باشه آرومی گفت و از اتاق خارج شد....
※※※※※※※※※※※※※※※※※※※

جمعیت زیادی جمع شده بود و خبرنگارا تلاش میکردن از موقعیت پیش اومده فیلم و عکس و اطلاعات تهیه کنند.دور محوطه ،کامل با نوار زرد بسته شده بود و جلوی ورود مردم ب خونه رو میگرفت.

night HunterWhere stories live. Discover now