part 1

228 13 0
                                    

Hi gays 😊
چطورید خوبید الان دقیقا ساعت 4:17 دقیقست و من دارم پارت اول اولین بوکم رو مینویسم🙃
امیدوارم خوشتون بیاد ووت و کامنت فراموش نشه
خب خب بریم ک شرو کنیم✨
راستی شاید از پارت 1 خیلی خوشتون نیاد ولی پارت از بعد خیلی جالب میشه پس از پارت 1 قضاوت نکنید و چند پارتشو بخونید🌝

Jungkook pov

مامان یعنی چون تو با اقای کیم ازدواج کردی ما باید اونجا زندگی کنیم؟
مامان کوک:معلومه ک اره پسرم اون شوهرمه
کوک:گفتی ک انگار ی پسر داره اره؟
مامان کوک:اره پسرم ی پسر 22 ساله ب اسم تهیونگ اون ی شرکت خیلی بزرگم داره. اون جدا زندگی میکنه ولی بخاطر سم پاشی خونش 3 ماه رو پیش ما میمونه
کوک:عالیه واقعا مامان رفتی ازدواج کردی بعد من الان باید بفهمم روزی ک داریم ب اون خونه میریم
مامان کوک:غر نزن کوک سریع وسایلتو جمع کن ک ماشین پایین منتظرمونه درظمن اصلا جلوی اونا بداخلاقی نمیکنی و حواست ب رفتارت هست فهمیدی؟
کوک:اره مامان فهمیدم

Teahyung pov

عالیه بابا خیلی ممنونم ک بعد اینکه ازدواج کردی صلاح دیدی ک بلاخره ب منم بگی
بابای ته:الان و اون موقع چ فرقی میکنه بلاخره ک گفتم
ته:😐😑
بابای ته:تو راهن دارن میان باهاشون بد برخورد نکن
ته:باشه😒

داشتم تو یوتیوب میگشتم ک بابام گفت زنشو پسر زنش اومدن و منم بعد ی نفس عمیق بلند شدمو رفتم ک سلام بدم
یا حضرت پشم تاحالا پسر ب این کیوتی ندیده بودم اون واقعا شبیه خرگوشاست
(بعد کلی فک کردن برا مامان و بابای تهکوک اسم پیدا کردم مامان کوک:ایم بابای ته: سه یون
موقع حرف زدن کوک+ته- ایم*سه یون٫)
*سلام عزیزم
سلام تهیونگ
-سلام خانم کیم
٫ سلام قشنگم خوش اومدید
جونگکوک سلام پسرم
+سلام اقای کیم

ب موجود زیبای روبروم خیره شده بودم ک با صدای سلام دادنش ب خودم اومدم
+سلام اسم من جونگکوکه
-سلام. اره میدونم منم تهیونگ
+خوبه. منم میدونستم. خوشبختم
-منم همینطور خرگوش
+خرگوش؟!!
خندیدمو گفتم اره مگه خرگوش نیستی ک اخماش رفت تو هم و ی نه زیر لب گفت
٫ خب بازم میگم خوش اومدید تهیونگ اتاق کوک رو نشونش بده روبروی اتاق خودته ماهم وسایل ایم رو میبریم ب اتاق
-اوکی
-هی خرگوش چمدونتو بده من
+نه ممنون خودم میارم
-من ازت پرسیدم ک میخوای چمدونتو بیارم یا نه؟
+نه
-خوبه پس ب حرفم گوش کن و چمدونتو بده
+باشه
-کل وسایلت تو همین چمدونه؟
+اره خب راستش خیلی وسیله نداشتم فقط عروسکام و چندست لباس بود
-عروسک!!!؟
+چیه بنظرت خیلی مسخرست و من ی پسر لوسم
-نه نه اصلا اینطوری فک نکن راستش خیلیم کیوت و بامزس
+واقعا؟
-اره جدی میگم

ب اتاق اون خرگوش کوچولو رسیدیم چمدونشو گذاشتم تو اتاق و چشای متعجبش رو دیدم
+اینجا خیلی بزرگه
-دوسش داری؟
+اره خیلییی. یعنی اگه رنگ تخت و میزش صورتی بود بهتر میشد ولی بازم خیلی خوبه
طوری ک متوجه نشه خندیدم و بعدش بهش گفتم
-خب من دیگه میرم یکم بخوابم خستم اگه چیزی لازم داشتی اتاق من روبروته بیا پیش من
+باشه ممنون
ب اتاق خودم رفتمو خودمو رو تخت پرت کردم
فاااااااک چرا من اینطوری شدم؟ چرا باهاش انقد خوب بودم؟مگه قرار نبود جهنم کردن زندگیش تو این 3 ماهی ک تو این خونم بشه تفریحم؟ چرا الان دلم نمیخواد کاری کنم ناراحت شه؟؟؟
با فکر کردن ب همه ی اینا و چهره ی خرگوشی و مظلوم پسر بخواب رفت...

آنچه در پارت بعد خواهید دید...
٫ تهیونگ ما داریم با ایم برای شام میریم بیرون
+ددی من گشنمه بلام گذا میالی
-اره بیبی بویم
-نظرت چیه ددی برات پاستا درست کنه دوس داری؟
+آلههههه هولااااا
+ددی بم بده بخولم
+بخل ددی بشینم

سلام دوباره
امیدوارم چطورتون خوب باشه
پارت 2 خیلی باحال تره و قراره شیطونی های ددی ته رو ببینیم😈😂
ببخشید انقد زود تموم شد ازونجایی ک گوشیم 12 درصده و ساعت 5:14 دقیقس و من خیلی خوابم میاد مجبورم ک همینجا تمومش کنم ولی فردا ی پارت طولانی میدم✨
نظراتتون و ایده هاتون برای ادامه داستان رو تو کامنتا بگید
من دیگه بخوابم. بایییییی🥱😴💤

naughty daddy🤤✨Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt