part 3❥

216 10 0
                                    

Jungkook pov

صبح از خواب بیدار شدم و..ولی فاک اینجا ک اتاق من نیست حس کردم دارم له میشم و ب کنارم ک نگاه کردم دیدم بغل تهیونگ و اونم سفت منو ب خودش چسبونده یهو از بغلش درومدم ک بیدار شد و بهم خیره شد و گفت
-بیبی بانیم بیدار شدی خوشگلم
جونگکوک از اینطوری صدا شدنش شوکه شده بود
و گفت
+خ..خوشگلم؟!
تهیونگ ک متوجه طرز حرف زدنش شد فهمید ک دیگه توی لیتلش نیست
+من چرا صب تو بغل تو و روی تختت از خواب بیدار شدم؟؟
-واقعا هیچی یادت نمیاد؟؟؟
جونگکوک یکم بیشتر فک کرد اتاق 2 دقیقه تو سکوت کامل بود ک یهو کوک گفت
+واااااات د حلللل نه نه نه نهههه نمیشه
تهیونگ شوکه بهش نگاه میکرد
+ت..تو ت..تو م..یدونی میدونی ک من م..من ی لی..تلم
جونگکوک کامل سرش پایین بود و اروم اشک میریخت
تهیونگ با دستش چونه ی کوک رو گرفت و صورتش رو بالا گرفت
-هی کوک اروم باش بیبی این چیزه بدی نیست خب؟
+ا..اما...
-اما و اگر نداره
+تو از من بدت نمیاد ی..یعنی بنظرت م..من مسخره و چ..ندش نی..ستم
بعد گفتن حرفش باز سرشو پایین گرفت
تهیونگ سر کوک رو بالا اورد و اشکاشو پاک کرد
-نه بیبی تو چندش و مسخره نیستی کدوم خری این چرت و پرتارو بهت گفته؟
-تو کیوت ترین و خوشگل ترین ادمی هستی ک تاحالا دیدم بیبی بانی
کوک لبخند خرگوشی زد و گفت
+واقعنییی؟؟
ته تکندی کرد و گفت
-اره بیبی واقعنی
کوک یهو گفت
+ددی؟!!!!!
-جانم بیبی؟ چرا سوالی گفتیش؟
+آ آخه م من د ددی صدات میکردم
ته خندید و گفت
-میدونم بیبی کیوتم
-ی لحظه تو الان گفتی میکردم؟؟
کوک شوک شده(جونگ شوک)ب ته نگاه کرد
-بیبی درسته ک دیشب توی لیتلت ددی صدام کردی ولی بازم قراره ک ددی صدام کنی
+؟؟!
-لعنتی میدونی من چقد جلوی خودمو گرفتم ک نزدیکت نشم؟؟ هااا
+ا اما ن..نمیشه
-چی نمیشه بیبی؟؟
+م..منو تو
-جونگکوک من عاشقت شدم میفهمی عاشق؟؟
-توی لعنتی از وقتی ک اومدی از وقتی ک اون چشای خوشگلتو دیدم هوش از سرم پروندی همه ی فکر و ذکرم شدی
+ا اما نمیشه ی..یعنی م..مامان و ب..ابامون و و اینکه این گناهه مامانم گفته نباید ب پسرا نزدیک بشم اون گفته این گناهه
جونگکوک درحالی ک سرش پایین بود گفت
-بیبی مامانت ی چرتی گفت تو باور نکن مکه عاشق شدن گناهه؟ اصن میدونی چیه اگه دوس داشتن تو گناهه من گناهکار ترینم اگه بودن با تو گناهه من میخوام گناه کنم
-کوک من گناه جفتمونو گردن میگیرم بیبی فقط کافیه تو منو بخوای
کوک تو چشمای ته خیره شده بود و گفت
+اما م..مامان من با بابای تو ازدواج کرده ما ی جورایی برادر بحساب میایم نمیایم؟
-کوک میشه بجای فک کردن ب این چرت و پرتا فقط بگی ک دوسم داری یا نه؟؟
+م..من د..دوست دارم ته اما...
-ششششش بیبی دیگه اما و اگر نداره بقیشو بسپر ب من پسر کوچولوم
تهیونگ گفت و کوک رو تو بغل خودش کشید جونگکوک بعد مدتهای خیلیی زیاد بلاخره ارامش رو حس کرده بود
-کوک نظرت چیه امروز بریم دور دور؟نهارم بیرون میخوریم چطوره؟
کوک ذوق زده گفت
+عالیهههه
ته خندید و گفت خب پس بانیه من بره لباسشو بپوشه و بیاد
+باشه ته..(با اخم ته مواجه شد و حرفش رو عوض کرد) ب..باشه د..ددی
-افرین بیبی بویم

Naabot mo na ang dulo ng mga na-publish na parte.

⏰ Huling update: Jul 19 ⏰

Idagdag ang kuwentong ito sa iyong Library para ma-notify tungkol sa mga bagong parte!

naughty daddy🤤✨Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon