.
.
.
.
..نامجون سر تا پای پسرو نگاه کرد ...
جیمین یکم این پا اون پا کرد
" چیزی برای مشاهده بیشتر در من میبینی ؟؟
بسه دیگه داداش خشکی چشم گرفتی !نامجون از روی صندلی بلند شد
و دورش چرخید....توجهی به حرفش نکرد" چند سالته ؟
" من ؟؟؟؟..
" بجز من و تو کس دیگه ای اینجاست ؟!
لب پایینیشو پاپ مانند بیرون داد
" تورو سننه...
.دستاشو به پهلوهاش زد ...
"....اصلا خودت....چند سالته دراز !!!!!نامجون حرصی چشماشو چند ثانیه روی هم گذاشت
تا به خودش مصلت بشه ...
اون بچه هم بی ادب بود هم پرو ...
کوک از چیه اون دقیقا خوشش اومده بود ؟؟!؟نامجون آروم سمتش رفت
پسرک با ابروهای بالا رفته عقبکی رفت
نمیخواست نشون بده از صورت جدی و جذاب اون آلفای قد بلند ترسیده ..
." چ..چیه ؟ ..
هی ..فاصله اسلامی ...
..شئونات امگا الفایی چی میشه پس ...!!
یاااا دراز با توعم ...!!!نام انگشتشو روی گونه پر و برجستش تا روی لبای سرخش
نوازش وار کشید ...تنها پوعن مثبت اون بچه..البته فعلا !!
زیباییش بود ....واقعا مثل فرشته ها بود...
البته یه فرشته بی ادب ...!!!با صدای بمش کنار گوشش زمزمه کرد ..
اینجوری تونسته بود تهیونگ و جنگکوک سرکششو رام کنه ...
مطمئنن روی اون بچم تاثیر داشت!!" بهت یاد ندادن با بزرگ ترت چجوری صحبت کنی ؟؟
چشمای تخسش لحظه ای برق غم نشست
که قلب الفارو رو لرزوند ......
نه ...اون بچه با پسراش فرق داشت ...!!
..درسته تخس و بی ادبانه صحبت میکرد ...
..اما چشماش ..خیلی معصوم و بی پناه بود ...!!
با نگاه تخس و سرکش تهیونگ و جنگکوک قبل اومدن به پکش
فرق میکرد..." نخیررر سیرابی ...یاد ندادن ...حالا مشکل داری میتونی بری ...
این همه گیشا اینجاست ..یکی دیگرو ..انتخواب کن ...
یه ..باادب و آ...آرومشووووو ...ته صداش از بغض لرزید و اگر نامجون
انقدر آدم شناس خوبی نبود... متوجهش نمیشد....
اون بچه روی این گفتش نقطه ضعف داشت
نباید دیگه تکرارش میکرد...خم شد روی صورتش و بوسه ای گوشه چشمش گذاشت
همین طور تا قفسه سینه تند شده پسر پایین اومد
باید جور دیگه ای رامش میکرد...." ...ن..نکن ..نمیخوام با تو بخوابم ...
ج..جریمشم ..ه.هر چی باشه میدم ..." جریمش اینه که دوباره با من بخوابی !
چشمای خوشگلش گرد شد ...
چقدر بامزه بود ...یعنی چی ...این چه قانول اسگلی بود !!
چون نمیخوای به یکی بدی باید دوباره به همون بدی ؟؟؟
واا قانونی این خراب شدرو کی گذاشته من برم کونش بزارم !!!
سعی کرد از در خر کردن وارد بشه ...
" ببین ...تو ..تو....چرا نمیری با یه آدم باادب بخوابی ها ؟؟
YOU ARE READING
| آن سوی پرچین |🍃
Actionسون سام 🤭 خلاصه : همه اعضای پک برای کوکی کوچولوشون حاظرن هر کاری بکنن... حتی اگر خریدن یه کلوب توی بالا شهر باشه !!! .... یا حتی ....آوردن یه گیشا توی پک الفاییشون!!! ژانرش : بیشتر طنز / فضای داستان گروه های آلفا امگایی ( پک ) امگاورس / هیجانی...