منم دوست دارم 🙈🍃

561 81 68
                                    

.
.
..
.
.

شوگا ایستاد و سمت پسر کوچیک تر برگشت

" نگرانی که ازش خوشم نیاد ؟

تیله های سیاه چشماش گرد شد
" چ‌.چی ..نه بابا ..مطمئنم خوشت میاد هیونگ ..
ف..فقط ..بهش سخت نگیر ..باشه !

شوگا بهش نزدیک شد که باعث شد پسرک عقبکی
نامحسوس ازش دور بشه ...
می‌ترسید هیونگش دم رفتنی گاز گازیش کنه
بعد نباشه که با رایحش دردشو کم کنه ...

با برخوردش به دیوار فهمید دیگه راه فراری نیست
مثل آهوی افتاده توی تله
به چشمای همیشه سرد هیونگش خیره شد ..
شوگا انگشتشو از گوشه شقیقه تا گردن سفیدش پایین کشید

" یعنی کوکی کوچولو بهش سخت نگرفته
که نگرانه هیونگ بهش سخت بگیره ؟

" ن.نه ..نه نگرفتم .....حتی حتی ناتش نکردم !!!
چون بار اولش بود ...الان با شما ..میشه س.سومین بارش
گناه داره اگر ...زیادی بهش سخت بگیرین
میترسم ..نیاد توی پک ...
حتی ..حتی نامجونی هیونگم ناتش نکرد !!!!!

شوگا بی حرف سرشو توی گردن سفیدش فرو برد
که نفس پسر لحظه ای گرفت

الفا بوسه نرمی روی غده رایحش گذاشت
که به سرعت اطرافشون پر عطر شکلات شد ...

" بار آخرت باشه به هیونگ میگی چکار کنه چکار نکنه
باشه چاگیا ؟!

لپای پسر صورتی شد ...
هول شده دستی به پشت گردنش کشید
" ب..بخشید هیونگ...نمیخواستم ...نمیخواستم
دخالت کنم ...

شوگا بی حرف سمت خروجی عمارت رفت
و پسرو بق کرده تنها گذاشت ...
تنها خوشحالش این بود که حدقل
..بوسه خداحافظیشو داده بود !!! هوم !

هوسوک تند تند پله ها رو پایین اومد و گوشیشو گذاشت توی جیبش ...
دیرش شده بود ...

کوک سریع جلوش ایستاد

هوسوک  مجبوری ایستاد " کوکی هیونگ عجله داره ...!!!

پسرک بی حرف کرابات بد بسته شدشو درست کرد و دکمه نزدیک گلوشو بست ...

" هیونگ امتحانو بهشون سخت بگیر ...خیلی سخت ..!

خندش گرفت ..
بوسه سریعی روی پیشونیش گذاشت
" باشه میبینمت کیوتی .....شوگرررررررر ...وایسااااا

با دادش دقیقا بغل گوشش از خماری بوسه عمیقش دراومد و
چپ چپ نگاهش کرد ...

" هیونگ گوشم ...؟؟؟

اما دیگه آلفای بزرگ تر از در اصلی خارج شده بود ...

هوسوک تند تند پله ها رو پایین اومد
و بال بال زد تا شوگا ببینتش...

یونگی بی حرف ایستاد و به دوییدن پسر سمتش خیره شد ...

" هیونگگگگ ..دیر کردم ..میشه منو برسونی
دانشگاه !! خواهش خواهششش ..

| آن سوی پرچین |🍃Where stories live. Discover now