.
.
.
.جیمین کاسه پیازارو گرفت و روی زمین نشست ...اون جوجه فوکول بد رید بهش ...
همچین جلو جمع گفت لاس نزن با جین و کارتو بگو
که جیمین برای اولین بار میخواست جفت پا بره توی دیک کسی !!* البته بگی صدمین بار بهتره؟
° هیس زر نزن وسط زر زرای من ....!!!
آه حیف چشمای معصوم تهیونگ جلوشو گرفت !!!
خیلی کیوته اون خرس عسلی تخم صگ خوشگل....* بگو تخمشو نداشتم برم تو دیک شوگا ! ..
بعد این چجور ابراز احساساته ! ریدی به طرف !!!° جدیدا خیلی مخالف منیا ! مشکلت چیه حل کنیم با هم ؟؟؟
جیمین درونش خفه شد و پتورو کشیده روی خودش
پشت بهش خوابید ..
گور خر رفته بود بخوابه اونوقت من باید اینجا پیاز خورد کنم
زار زار گریه کنم !!جین بعد از خشک کردن دستش نگاهش به جیمین افتاد که
ابروهاش بالا پرید
" آم ...روی میزم میتونستی عزیزم ....صورت سرخ از اشک پسر سمتش برگشت
" روی زمین....راحت ترم ...جینی ...هق ...جین با دستمال بینی سرخ و کوچولوشو پاک کرد
" اگر انقدر حساسی بدم خدمه خورد کنن عزیزم؟با هر عزیزم گفتنش قلب جیمین قیلی ویلی میرف .....
درک نمیکرد حالشو...چش بود ؟
..نکنه مریضی پریضی گرفته بود واقعا ؟؟* تو صد تا جون داری ...چیزیت نمیشه...
° یه کلوم از مادر عروس ...پَلَشت
با احساس نگاهی روش ...
سریع صورتشو سمت زیر میز چرخوند ...با دیدن دو جفت چشم گرد که مثل موش توی
تاریکی نگاهش میکنن ....ابروهاش بالا پرید .....
این دو تا بچه چرا اون زیر قایم شدن ......تهیونگ با خجالت دستشو روی صورتش گذاشت
تا زیر نگاه خیره جیمین آب نشه ....
اما کوک با شیطنت ابروهاشو برای جیمین
بالا پایین کرد ....
تهیونگ برای اولین بار و جنگکوک برای هزارمین بار
دانشگاه رو پیچونده بودن تا بیشتر با جیمینی
وقت بگذرونن......!!
البته وقتی میتونستن بیان بیرون که مطمئن شن یونگی هیونگ و نامجون هیونگ رفتن از عمارت !! ..با صدای جین نگاه خیرشو برداشت
و سمتش برگشت ...
چشماش گرد ...مثل خودش جلوش ..روی زمین ..نشسته بود
و گوجه هارو خورد میکرد.....
عَههههه مگه میشه آدم انقدر خاکی ؟؟؟
این پولدار مولدارا مگه از زمین به دور نبودن ؟؟* یعنی چی زمین به دورن ؟؟؟
° غاز جون ...خب اینا همیشه خونه هاشون روی هواست !!...
ماشیناشون انگار روی کوه نشستی ...
حتی غذا خوردنی هم روی میز میشینن دیدی که خودت !!* رو میز نه ...پشت میز ...
° بین این همه زرت و پرت های من فقط همینو شنیدی ؟؟
YOU ARE READING
| آن سوی پرچین |🍃
Actionسون سام 🤭 خلاصه : همه اعضای پک برای کوکی کوچولوشون حاظرن هر کاری بکنن... حتی اگر خریدن یه کلوب توی بالا شهر باشه !!! .... یا حتی ....آوردن یه گیشا توی پک الفاییشون!!! ژانرش : بیشتر طنز / فضای داستان گروه های آلفا امگایی ( پک ) امگاورس / هیجانی...