خلاصه: با تموم شدن تحملش با عجله از سرجاش بلند شد و روبه روی الفایی که مشغول تمیز کردن میزها به جای یکی از همکارهاش بود حرکت کرد و با ایستادن رو به روش، برا جلب توجهش محکم دستش رو روی میز کوبید و بعد از قورت دادن آب دهنش گفت:
-بیا باهم بخوابیم....● کوک امگای باردار داستانمون عاشق رایحه قهوهی تهیونگه ....
Couple: #Vkook
این فیک ۵ پارته و حتما عاشقش میشید میره توی ریدینگ لیستتون ❤️🍓
YOU ARE READING
Fiction world
Fanfictionاین بوک به همراه یه دوست عزیز برای شما عزیزان نوشته میشه که بتونید فیک های خوبو بخونید @WX1808