Shot 4: من اکست نیستم

315 58 238
                                    

Genre: drama, Romance, angst

" هفته بیست و پنجم, 8 مه

مدتی هست که صبح‌ها آمریکانو نمیخورم، پنکیک هام بعد از برشته شدن نمیسوزن و بالاخره ترکیبشون رو با خرده های شکلات و عسل امتحان کردم.
بیش از حد شیرین بود و خوشم نیومد، اما به جاش همونطور که میگفت دیگه تمام وقت معده‌ام رو با تلخی قهوه پر نمیکنم.
این برای جینی که به کافئین معتاد بود یه پیشرفت به حساب میاد،مگه نه؟ "

" هفته سی و سوم, 26 ژوئن

امروز نوبت ویزیت دکتر بم بود.
اون حالش خوبه و پیچ‌خوردگی پاش خیلی بهتر شده و حالا از اینکه میتونه بدوه خوشحاله.
فکر میکرد میتونه ازم مخفی کنه اما وقتی پیراهن سفیدی که گم شده بود رو داخل خونه‌اش پیدا کردم..
فهمیدم کاملا هم خوشحال نیست.
بم هنوز اون رو به یاد داره،مگه نه؟ "

" هفته سی و هفتم, 17 ژوئیه

بین راه برگشت به خونه آجوشی رو دیدم.
دوکبوکی های گرم و تندش مثل همیشه میتونست تمام خستگی روز کاری‌ام رو از بین ببره اما وقتی به تنها بودنم اشاره کرد و راجع به اون پرسید،فکر میکنم اونموقع بود که دیگه همه چیز انقدر ها هم گرم بنظر نمیرسید.
حتی با وجود اینکه زمستان خیلی وقته که تموم شده.
شاید باید این بار دو بطری سوجو میخریدم؟ "

" هفته چهل و یکم, 10 اوت

چهارمین گلبرگ رز سفیدم امروز لبه پنجره افتاده بود.
هوا خیلی گرم نبود اما باد هم نمی‌وزید،در هر حال ناخوشایند.
دیوارهای خونه خاکستری تر از همیشه دیده میشدن و دلم میخواست هرچه سریعتر ترکش کنم.
اما بعد از اینکه به بم قول دادم شب به پیاده روی ببرمش.
انگار مایل نبود خونه رو ترک کنم که مدام ازم نوازش میخواست.

شب گذشته قصد داشتم برای خواب به اتاق خودم برم.
به اتاق خودم و..اون.
شاید خوابیدن داخل اتاق مهمان به مدت نه ماه ایده خوبی نبود.
اما فقط دراز کشیدن روی اون تخت دونفره کافی بود تا همه جا بوی دومینوس بگیره.

بالاخره گفتمش؟.درسته،دومینوس.
امروز و دیشب،دومینوس همه جا بود.
انگار گرمای لمسش رو روی بالش و بین ملحفه‌های تخت جا گذاشته بود.
و دقیقا کمتر از نیم ساعت کشید تا اتاق رو ترک کنم.
شاید چون وقتی پلک‌هام رو میبستم تصور سنگینی نگاه و لبخندش کشنده بود.

و در نهایت امروز..روز خوبی نبود "

وسایلش رو جمع کرد و بعد از اینکه آخرین نگاهش رو به متون نوشته شده دفترش داد،اونو جایی داخل کیفش انداخت.

_ستوان کیم؟ داری میری؟

با مکث به سمت صاحب صدا برگشت و با دیدن سونبه‌اش احترام کوتاهی گذاشت.

_بله،میرم خونه.

_بخش ما امشب برای شام مهمونِ رئیس کل شده،قصد نداری بیای؟

𝗞𝗢𝗢𝗞𝗝𝗜𝗡 𝗦𝗛𝗢𝗧𝗦Onde histórias criam vida. Descubra agora