بخش دوازدهم،کد مورس

72 20 5
                                    


.......

بعد از گذشت چند دقیقه،همگی چوب های مخصوص رو به دست گرفتن و منتظر شنیدن اسم حریف خودشون شدن.در همین هین چان،سمت سونگمین رفت و با نگرانی دستش رو روی شونش گذاشت.

_حالت خوبه؟

سونگمین با شنیدن اون صدا،از افکارش خارج شد و لبخند هول شده ای زد:«آ...اره خوبم»چان ابرویی بالا انداخت و دوباره پرسید:«مطمئنی؟»

+خوبم...نگران نباش

_دیشب اصلا نخوابیدی،نباید امروز میومدی سر کلاس

+بعد مثل پیرمردا می موندم تو اتاق و روزنامه می خوندم؟

چان با تعجب خندید و نیشگونی از شکم پسر گرفت:«منو مسخره می کنی؟باز من شدم پیر مرد؟»بعد یک دفعه شروع کرد به قلقلک دادن پهلوش.

سونگمین با حس درد و قلقلک روی شکمش بلند خندید و برای اینکه نیوفته،دستاش رو روی شونه های پسر گذاشت.

چان با حس فاصله ی کم بین خودش و سونگمین خنده از روی لب هاش محو و به چشم های پسر خیره شد.

_سونگ...

اما سونگمین سریع به خودش اومد و دستاش رو از دور گردن چان باز کرد.خودش رو عقب کشید و بدون اینکه نگاه دیگه ای بهش بندازه ازش فاصله گرفت.

_کیم سونگمین و دیوری دیستن!

...........

با چوب توی دستش ور می رفت و منتظر اعلام اسم هم گروهیش بود.حرف های سونگمین،خواب هایی که می دید،مینهوی زخمی.....همه و همه فکر و ذهنش رو در گیر کرده بودن.

به طوری که حتی متوجه پسری که چند دقیقه کنارش ایستاده بود و خیره نگاهش می کرد نشد.سونوو رو به روی جیسونگ ایستاد و با دو انگشت،بینی پسر رو فشرد و رها کرد.

جیسونگ با این کار،چهرش در هم رفت و سرش رو عقب کشید:«نکن سونوو!»سونوو از صورت با نمک پسر خندش گرفت و پرسید:«چی شده که تو فکری؟»

جیسونگ نفس عمیقی کشید و گفت:«نمیدونم....فقط حس بدی دارم»

سونوو ابرویی بالا انداخت:«چه حسی؟»

+نمیدونم چجوری توضیحش بدم،حس می کنم...حس می کنم توی یه هزار تو گیر افتادم و حتی نمی دونم راهی که ازش وارد شدم کجاست...می تونی منظورمو درک کنی سونوو؟

_حس می کنی گم شدی

جیسونگ با چهره ای سر در گم سر تکون داد و باعث اخم نگران سونوو شد.دستش و دور شونه ی پسر حلقه کرد و اون رو توی بغلش جا داد.

_من اینجام تا از این هزار تو بیرون بیارمت جیسونگ...فقط کافیه باهام حرف بزنی

_هان جیسونگ و جیسون هندرسون!

Dragon rider(Complete)Onde histórias criam vida. Descubra agora