چپتر نه

6 0 0
                                    

«یودر! یودر! یه لحظه وایسا.»

یودر که می‌خواست از کلاسای خوندن و نوشتن خسته کننده فرار کنه، توسط صدا زدنای اون متوقف شد.

کانا که توی زندگی قبلی یودر اصلا عضو سواره‌نظام نبود، تو این زندگی بهتر از هرکس دیگه‌ای با واحد سواره‌نظام سازگار شده‌بود.

اینکه رابطه دوستانه‌ای با همه اعضای سواره‌نظام داشته باشی که از نظر موقعیت اجتماعی، سن، جنسیت و حتی زادگاهشون متفاوت بود اصلا یه شاهکار ساده نبود. علیرغم اینکه جز قدرتهای ویژه‌اش هیچ توانایی جسمانی استثنایی نداشت، اما هرگز توی طول تمرینات طاقت‌فرسا شکایت نکرد و محبت دیگران رو جلب کرد.

انگار بیان سفت و سختش توی اولین ملاقاتشون یه دروغ باشه، کانا به‌عنوان یه عضو سواره‌نظام که اجتماعی بود و شایسته، مورد تحسین قرار گرفت.

کانا فراموش نمی‌کرد که قدردان یودر باشه که بهش کمک کرده بود تا توی آزمون ورودی سواره‌نظام قبول شه. بااین‌که بخاطر برنامه‌های مختلف تمرینی به‌سختی می‌تونستن همو ببینن، اما هروقت که هم رو توی مسیر یا جایی می‌دیدن با هم به گرمی احوال پرسی می‌کردن.

کانا و گاکانه داستانایی از تجربه شگفت‌انگیز درباره کمک‌ها و پیشنهادات یودر در مورد آزمون سواره‌نظام پخش کردن. برای همین همکاران یودر توجه دوستانه‌تری نسبت به قبل بهش داشتن.

این یه تجربه عجیب برای یودر بود. توی زندگی قبلی توی جمع بیدارشدگان تنها بود چون اونو کم‌حرف و بدشانس می‌دونستند.

«فو، دیدن صورتت خیلی سخته.»

کانا که یودر رو صدا زده بود با لبخند نفس نفس زد.

«موضوع چیه؟»

«اوه چیزی نیست، فقط داشتم فکر می‌کردم این درسته که هنوز بخش خودتو انتخاب نکردی.»

یودر به چشم‌های آبی کانا نگاه کرد و سرش رو تکانی داد.

«درسته.»

«دلیلی وجود داره؟ فرمانده خیلی کنجکاو شده‌بود.»

وقتی یودر این حرفارو شنید مکثی کرد.

«فرمانده؟»

چرا نام کیشیار لا اور هم اینجا آورده شد؟ یودر بهش خیره شد و درحالیکه سرش رو به یه سمت کج کرده بود یه‌جور احساسات ظریفی داشت که کانا به‌سختی می‌تونست درکش کنه.

«من با جودی به دفتر فرمانده رفتم تا درباره انتخاب بخشمون بهش گزارش بدم. اونم پرسید که ایده‌ای دارم تو کدوم بخش رو انتخاب می‌کنی.»

turning (چرخش)Where stories live. Discover now