Part 1

201 32 1
                                    

یک لاله قرمز منحصر به فرد روی میز شام وجود داشت.

بلافاصله قدم های جیمین لنگید. نمیتونست توضیح بده که چجوری درونش یخ زده بود یا حتی نمیتونست صحبت کنه، چون نفسی توی گلوش حبس شده بود.

"دونگیول؟" به آرومی تلاش کرد.
حتی بعد از چند دقیقه انتظار، با چسبوندن پاهاش به زمین، چیزی نشنید. در نهایت خودش رو مجبور به حرکت کرد تا بتونه آسیب رو بیشتر ارزیابی کنه.

این چیز زیادی برای جئون ها نبود. اونا همیشه محتاط و دقیق بودن و راه مناسب رو می شناختن تا روی کف خونه خودت خونریزی کنی‌. جیمین به جای اون لاله قرمز لعنتی، امضای جئون ها، یک شیشه شکسته یا یه ماشین خراب شده رو ترجیح میداد. 

این داستان رو بیش از حد شنیده بود.

قفسه سینه جیمین تنگ بود و از زمانی که برای اولین بار به گل لاله نگاه کرده بود مطمئن نیست که حتی نفس کشیده باشه. احساس نزدیک شدن و فرو رفتن هوای اطرافش وقتی دید هیچ اتفاقی برای خونه شون نیوفتاده، ده برابر تقویت شد.

همه چیز هنوز سر جای خودش بود. هیچ چیزی خراب نشده بود.

جیمین حس خوبی نسبت به این موضوع نداشت.

به سمت میز ناهارخوری رفت و نگاهش به اطرافش چرخید. نامه ای زیر گل لاله خطاب به خودش وجود داشت. 

این همون دستخط داغون دونگیول نبود. جیمین دستخط رو نمی شناخت، اما فرض کرد که باید به رهبر گروه، جئون جونگکوک، تعلق داشته باشه. یا شاید... حسابدارش؟ جیمین به سختی می تونست تصور کنه که یه مامور مافیا زمانی برای نوشتن نامه داشته باشه. 

در نهایت، جیمین برای باز کردن نامه، تلاش کرد تا درز رو پاره کنه. هرچند که از مواد خوب درست شده بود. کیفیت خوب، نوع برگه 350 GSM. باید به قیچی آشپزخانه متوسل میشد چون نمیتونست نامه بازکن لعنتی رو پیدا کنه و به نظر می رسید با چسب فوق العاده مسخره ای چسبیده شده بود..

[ آقای پارک جیمین

با توجه به ناپدید شدن همسرتان، یون دونگ یول، اکنون شما مسئول بدهی های زیر خواهید بود:

'ده میلیارد وون کره جنوبی '

ما پرداخت را تا 31 اکتبر 2024 دریافت خواهیم کرد. عدم رعایت این موارد منجر به خدمت شما به خاندان جئون خواهد شد. 

جئون وونوو
حسابدار ارشد ]

جیمین زیر لب فحش داد : " لعنتی " 
کاملاً مطمئن نبود که به کی فحش میده..

خب، بیشتر یون دونگیول، اون مرد خوکی. که حالا ظاهراً ناپدید شده بود. جای تعجب نبود که جیمین توی سه شب گذشته اونو ندیده بود.

جیمین از اول اصلا نمیخواست باهاش ازدواج کنه، اما خانواده هاشون چندین دهه قبل از تولد جیمین روابط نزدیکی داشتن. برای روزی که جیمین 18 ساله شد تنظیم و امضا شده بود که پارک جیمین کوچولوی بیچاره با پسر وسط خانواده یون، مردی که جلوی بقیه جذاب بود اما پشت درهای بسته نامهربون و تنبل بود، ازدواج کنه.

𝘙𝘦𝘥 𝘋𝘦𝘴𝘦𝘳𝘵 (ترجمه)Where stories live. Discover now