2. Come with me to the castle

48 8 66
                                    

"شما دو تا واقعا احمقید."
داد زد و مثل چند دقیقه‌ی قبل با عصبانیت طول اتاق رو طی کرد.

"هری آروم باش حالا چرا انقدر عصبی هستی؟"

با شنیدن صدای لیام نگاه سهمگینی بهش انداخت.

"یعنی اون جادوگره کیه."
نایل انگار که توی افکار خودش غرق شده بود و متوجه عصبانیت هری نبود، زیر لب زمزمه کرد.

"خفه شو ناااایل... فقط یه بار دیگه کلمه‌ی جادوگرو از اون زبون فاکیت بشنوم می‌کشمت."

با فریاد هری سر جاش پرید.

"هری چیزی نشده که چرا انقدر داری واکنش نشون میدی."
لیام سعی کرد لحنش رو کنترل کنه تا بیشتر از این هری رو عصبانی نکنه ولی زیاد موفق نبود.

"چیزی نشده؟ چیزی نشده؟؟ اون پسره بهم گفت من یه خرافاتیم... می‌فهمی؟ بخاطر شما دو نفر اون پسر به شاهزاده‌ی کشورش گفت خرافاااتی... از اولم نباید به شما ها اعتماد می‌کردم."

لیام با احتیاط جواب داد:
"من مطمئنم اون جادوگر وجود داره فقط پیدا کردنش زمان میبره..."

نایل حرفشو قطع کرد و افکار توی سرشو به زبون اورد:
" من از اون پسر حس خوبی نگرفتم... اون داشت بهمون دروغ می‌گفت... شاید ثابت کرده باشه اون دختره واقعا دوست دخترش بود ولی هنوز ثابت نکرده جادوگر نیست... باید خونشو بگردیم تا یه چیز عجیب مربوط به جادوگری پیدا کنیم...اونوقت اگه چیزی نبود می‌تونیم قاطعانه بگیم که جادوگر نبوده"

لیام سرشو به نشونه‌ی تایید تکون داد و به هری خیره شد تا نظرشو بدونه.

هری انگشت اشاره و شستش رو روی تیغه بینیش گذاشت و فشار داد. وقتی قاطعیت اون دو نفر رو دید بالاخره تسلیم شد.
"این آخرین باریه که بهتون فرصت میدم اون جادوگر لعنتی رو پیدا کنید."

◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇

"خدای من! اونا چرا دوباره اومدن اینجا؟!"
زین زمزمه کرد و خودش رو ناراحت نشون داد ولی لویی می‌دونست الان توی باسنش عروسیه چون قراره لیامو ببینه.

وقتی زین بهش خبر داد شاهزاده دوباره اومده وارد حیاط شد تا اونا رو پشت در ملاقات کنه. بهرحال قرار نبود این دفعه اونا رو به خونش دعوت کنه.
وقتی در رو باز کرد هری و لیام رو دید و با چشماش دنبال نفر سومشون گشت.
پس هوران کجا بود؟

"سلام لویی! اگه دنبال نایل می‌گردی باید بگم که اون رفته تا کار نیمه تمومی که توی روستا داشت رو انجام بده"
هری گفت و پوزخندی زد.

اخمی ناشی از گیجی روی صورت لویی نقش بست.
چرا هری داشت اینو بهش می‌گفت؟ چرا شبیه به یه تهدید بنظر می‌رسید؟

"برای چی دوباره اومدید اینجا؟"

نیشخند از روی لب هری پاک نشد.
"که یکم با هم وقت بگذرونیم؟"

Magic to Love (L.S)(Z.M)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora