ترجمه شده
وانگشیان:ووشیان تاپ"..گا؟"
صدایی که تو گوشش میپیچید به شدت آشنا بود.
"شیان گا؟!!"
فقط یک نفر بود که اینطوری صداش میزد.آیوان، سعی کرد صداش بزنه ولی زبونش به شدت سنگینی میکرد. بدنش هم فلج شده و اصلا توانایی حرکت دادن انگشتش رو هم نداشت. انگار که سنگ شده و تمامی استخونهاش شکسته.
انرژی معنویش هم همون قدر به هم ریخته به نظر میرسید.
این بهش یادآوری کرد هنوز هم انرژی معنوی داره. بدن مو ژوانیو یا درواقع بدن کنونیش بعد از چند سال انرژی بیشتری نسبت به سابق داشت، هرچند هیچوقت به اندازه بدن سابقش قوی نشد. وی ووشیان روی گردش قدرت معنویش تمرکز کرد و به دنبال آسیبهای داخلیش گشت.در کمال تعجب چیزیش نبود. نمی تونست بفهمه که چرا صدمه دیده اما هیچ مشکلی از لحاظ جسمی یا روحی واسش پیش نیومده. نفس عمیقی کشید تا حواسش رو از درد پرت کنه و بعد از چندین نفس عمیق سعی کرد چشم باز کنه.
لان سیژوی بغض کرده صداش زد:"شیان گا!"
بدن وی ووشیان هنوزم کمی بیحس بود. به پهلو دراز کشیده و موهای به هم ریختهاش به صورتش چسبیده. احتمالا وقتی بیهوش شد، روبانش پاره شده. به سختی زمزمه کرد:"سیژوی...." صداش درست عین ناله خر غیر قابل درک بود، اما لان سیژوی بلافاصله بازوهاش رو گرفت و تکونش داد تا هشیار بشه.
با ماساژ پیشونیش به سختی پرسید:"یهو چیشد؟"
لان سیژویی با صدایی گرفته از گریه جواب داد:"تو هلم دادی! در عوض طلسم نورانی بهت خورد و وقتی ناپدید شد، دیدیم بیهوش شدی. نقش طلسم از بین رفته و نمی دونیم واسه چی بود و باهات چیکار کرد که بیدار نمیشدی."
یه دست دیگه از پشت بهش کمک کرد بلند بشه و بشینه. وی ووشیان میدونست اون کیه:"جینگی، بقیه خوبن؟""آره، هممون سالمیم. طلسم فقط روی تو اثر گذاشت ارشد وی. واقعا سیژویی رو ترسوندی. تو این ربع ساعت هرچی بالای سرت سروصدا کردیم هیچ واکنشی نشون ندادی انگار که داخل بدنت نبودی!"
لان سیژوی سر قمقمه رو به لبهاش فشرد و وی ووشیان دهنش رو باز کرد و از اون نوشید. بعد از چند جرعه، درد گلوش کمتر شد.
"طلسم چی شد؟" صداش متفاوت بود با تن پایین تر. شاید بخاطر گرفتگی گلوشه.
لان سیژوی گزارش داد:"ناپدید شد. متاسفم، من دقت نکردم اما شبیه یک طلسم آشکار کننده به نظر می رسید."
برداشت وی ووشیان هم همین بود. این خیلی پیچیده تر به نظر می رسید، اما شبیه آرایه ای بود که برای آشکار کردن شکل واقعی شیاطین یا موجودات شهوانی طراحی شده. اما یک آرایه آشکار کننده معمولی، نباید روی انسانها اثر بذاره.
وی ووشیان که هنوز غرق افکارش بود، بلند شد و موهاش رو از روی صورتش کنار زد. لان سیژوی در کنارش سفت شد و از طرف دیگه اوه کشیدهای از دهن لان جینگی در رفت.
ESTÁS LEYENDO
HOT SHOT
Historia Cortaوانشات هایی که مینویسم و ترجمه میکنم اینجا قرار میدم امیدوارم خوشتون بیاد