•Blonde•

Part 16

هیکل مرد درحالیکه به سمت پنجره میومد مثل یک سایه ظاهر شد.

دستش لای شکاف پنجره لغزید و در سکوت به اندازه ای بازش کرد که بتونه داخل بیاد.

پنجره رو پشت سرش بست و وارد اتاق شد.

هیچ چیز عجیبی همراه نداشت و به این معنا بود که با دست خالی از دیوار عمارت تا پنجره اتاق پسر بالا اومده بود.

اسلحه اش رو از پشت شلوارش درآورد و روی میز کنار تخت گذاشت.

تهیونگ فقط بهش خیره شده بود چون از اینکه اینقدر آسون این کار رو انجام داده بود تعجب کرده بود.

این مرد واقعا مرگبار بود!

اونقدر مرگبار که اون دو محافظ توی اپرا رو بی سر و صدا کشت.

برنامه ریزی کرده بود که زین، افرادش رو از دست بده به نحوی که اونها برای تعقیبش به بیرون سالن اپرا برن.

این مرد تنها یک قاتل نبود، هوشِ کشنده ای هم داشت.

جونگکوک کنار تخت ایستاد و در تاریکی به پسر خیره شد، چشمهای مشکی رنگش برای تهیونگ قابل دیدن بودن چون اونها یک جوری روشنایی خودشون رو پخش میکردن.

مرد تیشرتش رو روی زمین انداخت و آروم دکمه شلوار جینش رو باز کرد.

پوست زیبا و برف مانندش برهنه شد.

تهیونگ توی تخت مونده بود، چرا که خیلی زودتر از چیزی که باید لباس هاش رو درآورده بود.

بدن جونگکوک به وضوح همیشه نبود، چون چراغ های اتاق خاموش بود.

تهیونگ نمیتونست در اون ساعت از شب چراغی روشن بزاره تا به نظر برسه چیزی داخل اتاق در حال انجام شدنه، در غیر این صورت خدمتکارها و زین مشکوک میشدن.

جونگکوک با چشمهایی پر از حس مالکیت با زانو روی تخت رفت و بدنش رو روی تهیونگ قرار داد.

پتو رو کنار زد تا بدن برهنه پسر زیرش قرار بگیره.

ران های عضلانیش پاهای تهیونگ رو از هم جداکرد و به آرومی خودش رو پایین آورد، سینه ی محکمش مثل یه کیسه بوکس سنگین به پسر ضربه زد.

دستش رو بین موهای تهیونگ برد و محکم کشید و همزمان لبهاشو روی
لبهای غنچه شده پسر فشار داد و وحشیانه بوسید.

وقتی جونگکوک لبهای تهیونگ رو لمس کرد، پسر فکر کردن به این که اینکار چقدر خطرناک بود رو متوقف کرد و به پاهاش اجازه داد تا آروم باز بشن.

این خیلی احمقانه و خطرناک بود، اما منطق مهم به نظر نمیرسید.

جونگکوک اینجا بود، برهنه و مثل همیشه باشکوه و پسر مدت طولانی بود که نداشتش.

اون واقعا عقلش رو از دست داده بود!

جونگکوک آلت سخت شده اش رو روی ورودی تهیونگ کشید: