سلام عزیزای من❤️
خب من جنبه های رمانتیک داستانا رو بعدا توشون میچپونم و فقط میخوام ایده ها رو باهم ببینیم😅✨️✨️✨️
۱. در شهری متروکه، افراد حافظه ای ندارن و و هر روز صبح تمامی ساکنین، خاطرات روز قبل رو فراموش میکنن!
هیچ کس نمیدونه چطور به اونجا رسیده و هر سپیده دم، شروعی تازه ست !
یک نفر با اختلال اگنوزی از این امر مستثنی بوده و درگیر احساسات یک طرفه ای نسبت به یکی از ساکنین شهر میشه. در ادامه این دو نفر باید به دنبال راهکاری برای تغییر شرایط فعلی بگردن و...*اختلال آگنوزی:
آگنوزی (Agnosia) یا ادراکپریشی یک اختلال عصبی است که اغلب در نتیجه آسیب به مناطق خاصی در مغز باعث از دست دادن توانایی تشخیص اشیا، چهرهها، صداها یا مکانها میشود✨️✨️✨️
۲. یک تکنولوژی جدید به افراد این اجازه رو میده که به خاطرات دیگران سفر کنن و تجربه مشترکی داشته باشن.
به این ترتیب "خاطرات" دست خورده و ماهیت واقعی خودشون رو از دست میدن.
یک کارگاه برای حل پرونده پیچیده اش به ذهن اسیب دیده شاهد ماجرا سفر میکنه و درگیر عواطف غیر منتظره ای میشه...*(شخصیت کارگاه، میتونه یک نویسنده یا گزارشگر هم باشه...)
✨️✨️✨️
۳. فردی که در یک حادثه نابینا شده، شروع به دریافت تصاویری خیالی از یک فرد بی هویت از طریق حس های دیگه ی خود میشه و این تصاویر مرموز، واقعیت زندگی اون رو تحت تاثیر قرار میده...
*نیاز به جزییات داره اگر ایده ای دارین با کمال میل میپذیرم.
✨️✨️✨️
۴. با پیدا شدن دفترچه ای معکوس توسط فردی که به اختلال دیسلِکسیا دچار است، زندگی وی به شدت تحت تاثیرِ نوشته ها قرار گرفته و از ریتم نرمال خود خارج میشود.
این دفترچه اینده را پیش بینی کرده و برای تغییر واقعیت، باید معکوس انچه که در آن نوشته شده عمل کرد. پس طولی نمیکشه که شخصیت اصلی به دنبال صاحب اصلی دفتر میگرده و...
دیسلِکسیا:
نارساخوانی یا دیسلکسیا "Dyslexia" اختلالی در خواندن و نوشتن که در کودکی تشخیص داده میشه و در صورت عدم درمان، میتونه مشکل ساز بشه.*پارت قبلی، یه مدل دیگه از همین ایده رو نوشته بودم.
✨️✨️✨️
۵.در یک کارگاه کوچک، فردی به طور تصادفی به مجموعه ای از "چمدان های محبوس" برخورد میکند که به هیچ وجه باز نمیشوند اما وقتی به انها نزدیک میشود، میتواند صداها و گفتگو های نامفهومی را از درونشان بشنود!
با تحقیق بیشتر وی متوجه میشود که این چمدان ها متعلق به افرادی هستند که در زندگی واقعی، به طور ناگهانی ناپدید شدن!
ماجرای اصلی زمانی شروع میشه که شخصیت اصلی، به هویت یکی از چمدون ها علاقه بیشتری نشون میده و...✨️✨️✨️
دلم یه داستان میخواد که توش هیچ اتفاق عجیبی نیوفته!حتی شاید با پارت قبل از یه جهاتی شبیه باشه ولی میخوام چیزایی که یهویی میان سراغم رو باهاتون به اشتراک بزارم❤️
نمیدونم چطور بودن ولی نظرای قشنگتون رو هم میخونم و جواب میدم🥹
اگر واسه هر ایده چیزی به ذهنتون میرسه که کاملش کنه یا بهش جزییات بده هم اگر برام بگید که کلی خوشحال میشم ❤️
BẠN ĐANG ĐỌC
Murphy's Law🖋 سناریو
Fanfictionقانون مورفی، مجموعه ای از سناریو هایی که گوشه مغزم خاک میخورن و دلم میخواد در موردشون صحبت کنیم✨️❤️