11

141 22 4
                                    

همه توی ماشین نشسته بودن نامجون و جین جلو فیلیکس و هوسوک و یونگی جیمین هم رو پای یونگی نشسته بودن قرار بود برن ویلای پدر نامجون که یه جورایی مثل(اگه بی تی اس این د سوپ فصل دوم دو رو دیده باشید شبیه اونه توی جنگل)
فیلیکس اهنگ رو گذاشت و همه شون خوشحال بودن جیمین که داشت رقص پروانه های توی شکمش رو حس میکرد روی پای یونگی نشسته بود اگه خوابش ببره هم همونجا تو بغل یونگی میخوابه

+یااا عوضی گفت......

با پس گردنی که یونگی به فیلیکس زد نتونست ادامه حرفش رو بزنه

-مگه نگفتم وقتی جیمین باهامونه فحش ندید

+هیونگ جیمین بیشتر از ما بلده

صورت جیمین از خجالت قرمز شد و سرشو پایین انداخت

-جیمین معصومه تو چیزی نگی یاد نمیگیره

یونگی جیمین رو با حالت اخی بچم بغل کرد تا نامجون ترمز میکنه سرش به صندلی ها نخوره
دستاشو دور کمر جیمین حلقه کرد و جیمین رو روی پاهاش یه جوری نگه داشت که اذیت نشه

جیمین میتونست تند تند زدن قلبش رو حس کنه خیلی دوست داشت همونجا لبای هیونگشو ببوسه و بگه چقدر <دوستت دارم>ولی حیف که این عشق یه طرفه هست

-نامجون از وقتی امدیمداری یه سره با جین لاس میزنی بس کن

=هر وقت تو هم عشقت رو پیدا کنی میفهمی من چرا اتقدر لاس میرنم

-من رو یکی کراش دارم ای کاش اون بشه عشق زندگیم

تیر خلاص رو یونگی با قلب جیمین زد ..جیمین  فقط میخواست هیونگش یکم دوسش داشته باشه فقط یکم مگه چی میشد؟

+اون بدبخت کی هست؟که توی کصخل روش کراش زدی؟

-درست حرف بزن اتفاقن خیلی خوبه

*کاش یونگی تو یکی خفه شی

-نه تو خ...

#هیونگ

جیمین با صدای مظلومانه گفت دیگه طاقت درد قفسه سینش رو نداشت دیگه بس بود قلبش در داشت اشکای گرمش صورتش رو خیس کردن و چشای تیله ای رو قرمز

-جان هیونگ ؟چرا داری گریه میکنی ؟ها؟با یونگی حرف بزن جیمین چی شده؟

یونگی انقدر نگرانش بود که اصلن نفهید که خودشم بغض کرده

#هیونگ ...لطفا ..بگو کسی رو دوست نداری..هق هق....هیونگ چرا هيچ وقت نفهمیدی من دوستت دارم

یونگی شکی بهش وارد شدن نامجون ماشین رو نگه داشت میترسید تصادف کنه از شدت شک همه تعجب کردن جز جین چون جین میدونست وفتی رفته زود خونه یونگی تا یونگی رو ببینه اتفاقی دفتر خاطرات جیمین رو خوند

-چی گفتی ؟جیمین یه بار دیگه بگو؟

#هیونگ دوستت دارم نه به عنوان برادر

شک دوم به یونگی وارد شد همون پسری که هر شب آرزو میکرد مال خودش کنه الان داره اعتراف میکنه یونگی رو دوست دارم ؟شاید داشت خواب میدید؟

-هیونگ هم دوستت داره

#تو گفتی یکی دیگه رو دوستت داری؟

-اون تویی جیمین باشه گریه نکن

یونگی جیمین رو بغل کرد و موهاشو نوازش

-غلط کردم گریه نکن هیونگ بمیره گریه نکن

#هیونگ اینجوری نگو...هق هق...تو نباشی منم نیستم
.
.
.
.
بعد اتفاق جنجالی توی ماشین رسیدن به ویلا و یونگی و جیمین یه اتاق نامجین تو یه اتاق فیلیکس جدا هوسوک هم جدا

یونگی جیمین رو بغل مرد و بلندش کرد دستش زیر دو تا زانو های جیمین و یکی از دستاش هم پشت گردنش بلندش کرد و بردش تو اتاق و گذاشتمش روی تخت و شروع کردم باز کردن پیرهن جیمین تا بتونه لباساش جیمین رو عوض کنه

-متاسفم جیمین ولی باید لباساتو عوض کنم

لباسش رو در اورد یکی از تیشرت های خودش رو تن جیمین کرد و به شلوار رسید اروم دکمه شلوار جیمین رو باز کرد و از پاش بیرون کشید و پیزامه رو پای جیمین کرد و سعی کرد به پاهای سفید و اون جیمین کوچولو دست برداره وقتی لباسای جیمین رو عوض کرد لباسای خودش هم عوض کرد و یه تیشرت چهار خونه پوشید با شلوار گشادش روی تخت دراز کشید پتو رو جیمین کشید و تن جیمین رو بغل کرد و نوازشش کرد

-دوستت دارم جیمینی

گفت و موهای جیمین رو بوسید و چراغا رو خاموش کرد



"شکوفه های قشنگیه ولی ای کاش اونا رو با خون سلفه نمیکردم"

-جیمین

برادر ناتنی من :)Where stories live. Discover now