12

134 28 4
                                    

چشاشو باز کرد و با گیجی به اطراف نگاه میکرد بعد از اینکه فهمید کجاست دنبال یونگی گشت از رو تخت بلند شد لباسای تنش رو دید فحشی به خودش داد یونگی لباساشو عوض کرده بود یعنی....
از اتاق بیرون امد رفت طبقه بالا و همه جا رو گشت ولی یونگی رو پیدا نکردم رفت آشپزخانه دیدی همه جمع شدن دور میز دارن عصرونه میخورن به ساعت نگه کرد ساعت1:26 ظهر با کلافگی دنبال یونگی گشت

+هیونگ یونگی کجاست؟

-برگشت سئول بخاطر اتفاق دیروز

+چی ؟نه نه

=نامجون کصشعر میگه تو حیاطه داره بسکتبال بازی میکنه

با عجله با پاهای برهنه سمت حیاط رفت و یونگی رو دید قلبش برای این بشر می‌تپد چقدر دوسش داشت!

+هیونگگگگگگ

یونگی دقتی جیمین رو دید دستاشو باز کرد تا جیمین رو بغل کنه وقتی جیمین بهش رسید دستاشو دور کمر یونگی حلقه کرد و بغلش کرد یونگی هم از بالا بغلش کرد

_جیمین من حالش چطوره؟

+تا تو هستی خوبم هیونگ

یونگی موهای جیمین رو بوسید و نوازش کرد

_بریم تو غذا بخور

+تو خوردی هیونگی

_اره خوردم

دستای جیمین رو بین دستای خودن پین کردم و سمت ویلا رفتیم و وارد شدیم رفتم برای جیمین غذا درست کردم جاجامیونگ درست کرد با دست پخت خودش
غذا رو جلوی جیمین گذاشت و خودش کنار جیمین نشست و با دستش کمر جیمین رو گرفته بود و نوازش میکرد

+هیونگ اینو خودت درست مردی خیلی خوشمزه دیگه هیچ وقت بیرون غذا نمیخورم

_منم دیگه چیزی جز لبای تو نمیخورم

اروم دم گوش جیمین زمزمه کرد و گفت تامسی نشنوه

-خفه شو دیگه تا دیروز منو جین لاس میزدیم کصشعر میگفتی عوضی

=ولش کن یونگی عشق رو پیدا کرد دیگه مگه مارو یادش میاد

_بچه ها دو دقیقه چرت نگین چند بار بگم جلو جیمین فحش ندید

=عصبانی میشی جذاب تر میشی هیونگ

_هوسوک دماغتو با دیوار یکی میکنما خفه شو

-امروز بریم کجا؟

_چه میدونم من امروز حال ندارم خودتون برید

-یعنی چی اقای مین

_خب کجا بریم

=سر قبر من

_تو اول بمیر بعد خودم میام خاکت میکنم

جیمین یه کل کل های دوست پسرش و رفیقاش نگاه میکرد میخندید میدونست یونگی هیچی وقت از روی جدیت نمیگه مگرنه یونگی جونش به جون نامجون بسته بود نامجون حکم پدر رو براش داشت!

+هیونگ

جیمین با حالت ناله استین یونگی رو گرفته بود انگار چیزی میخواست

_جانم؟

+میشه یه لحظه بریم یه جای شخصی

یونگی دست جیمین رو گرفت و از پشت میز بلندش کرد و بردش تو اتاق

+هیونگ تو منو دوست داری؟

-خیلی زیاد دوستت دارم

+پس میشه منو ببوسی؟

یونگی سمتش رفتم و کمرشو گرفت و لبامو روی لباش گذاشت و لباشو بین لباش داشت و میمکید و لباشو با ارامی میبوسید ....از هم جدا شدن تا نفس بگیرن جیمین خودشو تو بغل یونگی دید یونگی نثل یه بچه بغلش کرد و نوازشش کرد
.
.
.
.
.
فرزندان یونمین پارت بعد به زودی ...!

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Oct 09 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

برادر ناتنی من :)Where stories live. Discover now