5.مرحله اول:بازماندگان

59 13 51
                                    

«Real life is also a game and we are the ones who lead it.»
«زندگی واقعی هم یه بازیه و ما خودمونیم که اون رو پیش میبریم.»

❋❋❋❋❋❋❋❋

طبق گفته‌ی مو بنفش صبح قشنگی نبود ؛ صبحی که با خستگی از خواب بیدارت کنن قشنگ نمیشه و تا آخر قراره اون خستگی خودش رو با احساسات خشم و بی حوصلگی و ... نشون بده.
کوک:خوابم میاد!
همچنان روی تخت نشسته بود و با صدای بلندی اعتراضش رو به گوش میرسوند ؛ طبق معمول پارتنر لجبازی هاش داخل چهارچوب در قرار گرفت و با حالت تمسخری به صورت مو بنفش خیره شد.
جین:وقت نداریم ، مثل اینکه فکر کردی هنوز توی خونه خودتونی بچه جون ، اینجا بازیه الانم باید بریم که تمومش کنیم.
جیمین:زودباش جونگکوک باید راه بیوفتیم!
زمانی که دهنش رو باز کرده بود تا میون حرف پسر بزرگ‌تر بپره به طرز فجیعی با صدای جیمین هیونگش ضایع شده بود و حالا جونگکوک مونده بود و یک چهارچوب خالی!
از جاش بلند شد و بعد مرتب کردن خودش به سمت در خروجی حرکت کرد ، سه هیونگ منتظر به پسرک مو بنفش نگاه میکردن و هر آن ممکن بود هر کدوم کنترل و آرامش خودش رو از دست بده و دعوای لفظی به راه بیوفته.

تهیونگ:خیلی متاسفم که باید از خوابت بزنی جئون جونگکوک ولی الان وسط یه مخمصه گیر کردیم و نیاز داریم که تمومش کنیم.
کوک:آه خواهش میکنم هیونگ مشکلی نیست بعدا جبران میکنم.
جیمین نگاهی به مو قهوه ای انداخت و ابرویی براش بالا انداخت ؛ با چشم به خارج از در اشاره کرد.
هر چهار نفر با قدم های جدی و مصمم پشت سر سربازی که به سمت ماشین میبردشون ، حرکت میکردن.
"وسایل مورد نیاز داخل ماشین هست ، فرمانده دوگون هم به همراه پادتن دارن میان"
جمله ربات وارانه سرباز که تموم شد ، مو بنفش اداش رو در آورد و باعث خندیدن مو بلوند شد ؛ جیمین سری از روی تاسف برای رفتار بچگانه جونگکوک تکون داد و مشتی روونه بازوش کرد.
جین:پس این فرمانده کی میاد؟
تهیونگ با دست به پشت سرش اشاره کرد ؛ فرمانده به همراه چند نفر به سمتشون حرکت میکردن.
به محض رسیدن به پسرا ایستاد و نگاهش رو بین چهار نفر چرخوند.
دوگون:امیدوارم به خوبی استراحت کرده باشید ، تمامی وسایل رو براتون آماده کردیم و فقط میمونه پادتن.
کمی کنار کشید و دختری قد بلند که دست هاش رو بسته بودن از پشت سر کاپیتان بیرون اومد ؛ روبروی پسرها قرار گرفت.

نگاه هر چهار نفر متعجب و شگفت زده از پادتنی که قرار بود حمل کنن روی بدن دخترک که بهش نمیخورد ربات بازی باشه ، میچرخید.
تهیونگ:این پادتنه؟
دوگون:الیویا جانسون ، کسی که واکسن این ویروس رو توی خون‌ش داره و تا الان که دو بار گاز گرفته شده تبدیل نشده و هیچ علائمی هم نداشته ، برای امنیت این پادتن دست هاش رو باز نکنید چون ممکن فرار کنه و مسئولیتش تماما با شخص خودتونه فرمانده کیم!
تهیونگ سرش رو تکون داد و تا خواست با پسرا ارتباط چشمی برقرار کنه با جای خالی‌شون روبرو شد ، هر کدوم از پسرا داخل ماشین جا گرفته بودن و منتظر تهیونگ بودن.
قطعا هیچکدوم دوست نداشتن همچین مسئولیت سنگینی رو قبول کنن به خصوص که حالا اون مسئولیت یک آدم واقعی بود.
تهیونگ به ناچار در عقب رو باز کرد و دختری که حتی دهنش رو هم بسته بودن رو به سمت صندلی هدایت کرد ؛ وقتی از نشستن دختر مطمئن شد ، در ماشین رو بست و بعد از شنیدن تذکرات پایانی فرمانده به سمت در شاگرد رفت و نشست.
ماشین نیسان هایلوکسی بود که جای زیادی داشت و مخصوص مسیرهای سخت و پیچ در پیچ بود.

GAME:Seven LivesNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ