3.مرحله اول:بازماندگان

75 16 30
                                    

«We experience other lives
But in one life»
«ما زندگی های دیگه ای رو تجربه میکنیم
اما در یک زندگی»

❋❋❋❋❋❋❋❋

با صداهایی نابهنجار ، کم کم چشم هاشون رو باز کردن ؛ هر کدوم یکی یکی سر کای خودشون مینشستن.
جونگکوک:هیچ آلارمی بهتر از صدای زامبی ها نمیتونه بیدارم کنه.
تهیونگ که با کمک جیمین تونسته بود بشینه با شنیدن جمله‌ی جونگکوک خندید و دست سالمش رو به صورتش کشید.
تهیونگ:حقیقتا هیچ صبحی هم بهتر از بیدار شدن توی این ویو نمیشه.
حقیقت تلخی بود البته برای جینی که ناخواسته وارد این بازی شده بود نه برای اون سه نفری که خود خواسته پا به این وضعیت گذاشته بودن ؛ جین کش و قوسی به بدن خشک شده اش داد و دستی به کمرش کشید روی زمین سرد خوابیدن باعث شده بود تمام عضلات کمرش درگیر بشه و درد بدی رو ایجاد کنه.
جیمین:نقشه رو دربیار تهیونگ ، باید ببینیم مقصد بعدی کجاست!
تهیونگ سرش رو تکون داد و نقشه ای که داخل کوله اش بود رو باز کرد ، با دقت مشغول بررسی نقشه شده بود که صدای غر غر جونگکوک گوش هاشون رو پر کرد.

جونگکوک:یاااااا من گرسنمه دیروز هم هیچی نخوردم!
جین:میتونی جلوی شکمت رو نگه داری چون الان مسئله مهم تری داریم!
با اخم و صورتی در هم رو به پسرک ارتشی پوش توپید و نگاهش به نقشه ای داد که چیزی ازش سر در نمیاورد.
جونگکوک:نیومده انقد پرو نشو ، تو حتی نمیدونی اینجا چیکار میکنی بدبخت.
جین چشم هاش رو توی حدقه چرخوند و توجهی به اون بچه ی غر غرو نکرد ؛ جیمین توی این فاصله ایستاد و به سمت جونگکوک رفت ، دستش رو به سمت پسرک دراز کرد و با چشم به بیرون اشاره کرد جونگکوک هم بی هیچ صحبتی دنبال به راه افتاد.
تهیونگ:مسیری که قراره بریم خیلی طولانیه و نیاز به ماشین داریم ، حتی برای در امان موندن از شر اون موجودات هم نیاز به ماشین داریم چون پیاده که بریم خطر گیر افتادن بیشتره.
جین:پس بهتره اول ماشین پیدا کنیم بعد توی مسیر دنبال جایی باشیم که بتونیم وسیله برای دفاع پیدا کنیم.
تهیونگ سرش رو تکون داد و با لبخندی به چهره جدی جین خیره شد.

تهیونگ:پسر تو واقعا میتونی کمکمون کنی با توجه به استعداد هات میگم و یک خواهش دارم ازت کمتر سر به سر جونگکوک بزار اون واقعا کله شقه و حرف گوش کن نیست.
جین سرش رو تکون داد و از جاش بلند شد ؛ دستش رو به سمت تهیونگ گرفت و مو قهوه ای بعد از جا دادن نقشه داخل کوله اش دست پسر تازه وارد رو گرفت و به کمکش از جاش بلند شد.
تهیونگ:ممنون ... میتونیم این بین یه چیزی برای خوردن پیدا کنیم.
جین:مسیر دست خودت من تازه اومدم ، راستی دستت چیشده!؟
تهیونگ نگاهی به دست باند پیچی شده اش انداخت و نفس عمیقی کشید .
تهیونگ:خب دیروز که داشتیم میومدیم اینجا بین راه به اون عوضیا برخورد کردیم و خب برای دفاع از خودمون داشتیم فرار میکردیم که من افتادم روی میله ی آهنی و دستم رو تقریبا پاره کرد.
جین:لازم نیست براش انتی بیوتیک بخوری!؟
تهیونگ:چرا ولی هنوز داروخونه پیدا نکردم.
جین سرش رو تکون داد و کوله تهیونگ رو پشتش انداخت ؛ مو قهوه ای سری به نشونه ی تشکر تکون داد و هر دو از اتاق خارج شدن.

GAME:Seven LivesOù les histoires vivent. Découvrez maintenant